خوانندگان عزيز؛ اينک که زحمات دوستان در انتشار اولين شمارة نشرية فصل وصل محقق گرديده است معترفيم که اين مجموعه خالي از نقص و اشکال نيست، اميدواريم که با تذکرات و پيشنهادهاي سودمند شما عزيزان، اين نواقص به تدريج برطرف شود. در اين نشريه سعي ما بر آن است که دور از عبارت پردازي نظر کارشناسي صاحب نظران را پيرامون مباحث قرآني مطرح کنيم. در اين راه صميمانه دست همکاري تمام اساتيد و دانش پژوهان گرامي را ميفشاريم و آمادة انعکاس نظرات آنها هستيم.
نکات قابل توجه:
· نشرية فصل وصل دربارة علوم و معارف قرآني است.
· آراي صاحب نظراني که مطالب آنان در نشريه آمده است لزوماً ديدگاه نشرية فصل وصل نيست.
· فصل وصل در تلخيص و و يرايش مطالب آزاد است.
4-اين نشريه حاوي سخنان و مطالبي است که در نشستهاي تخصصي از سوي اساتيد محترم پيرامون موضوعات و مباحث مختلف قرآني ايراد گرديده است.
عناوين نشستها:
· حقوق و تکاليف زن و مرد – دکتر نقي پورفر
· کشف آثار باستاني فرعون و لشکريان – دکتر بي آزار شيرازي
· نقش ايرانيان در مقابله با دو فتنة يهود در قرآن کريم- دکتر نقي پورفر
· قرآن و تغذيه- مهندس خداداد
· هويت زن مسلمان- دکتر نقي پورفر
*********************************************************
حقوقتبتئبلله الرحمن الرحيم
( حقوق و تکاليف زن مرد از ديدگاه قرآن ـ دکتر نقي پور فر)
بنام خدا. قبل از ورود به بحث اصلي، تذکر مطلبي لازم به نظر ميرسد و آن هم اينکه در آيهي سوره مبارکه نور «وانکحوا الايامي منکم و الصالحين من عبادکم و امائکم إن يکونوا فقراء يغنهم الله من فضله و الله واسع عليم» خداوند دستور به اصلاح امر مجردها اعم از پسر و دختر ميدهد، دستوري که خطاب به خود جوانان نيست بلکه خطاب به والدين و مؤمنين و مؤمنات است که اگر جامعه اسلامي حکومت تشکيل داده باشد اين خطاب متوجه حکومت هم خواهد بود. پس اولين حق را جوان دارد برعهده خانوادهها و حکومت اسلامي تا امر ازدواجش شکل گيرد.
ازدواج هم يک سري مقدماتي ميطلبد، بخشي از آن فرهنگي است و بخشي مادي، در بخش فرهنگي، آموزش فرهنگ ازدواج صحيح و انتخاب همسري در شأن و همکفو، مشاوره صحيح در اين مورد و خودِ مورديابي از مسائلي است که جوانان نياز به کمک و مشاوره بزرگترها دارند که طبعاً در ادامه مسير زندگي هم همچنان بايد ادامه داشته باشد. در بخش اقتصادي هم که شايد بتوان گفت مسائل مادي به طور متوسط 40 درصد از مسائل جوانان در امر ازدواج را تشکيل ميدهند، جامعه وظيفه و مسئوليت دارد و با انجام صحيح اين مسئوليتها است که ميتوان به تشکيل خانوادههايي سالم اميداور شد.
اين از حقوق و تکاليف جوانان بر جامعه و حکومت امّا با تشکيل خانواده حقوق و تکاليف متقابل زن و مرد مطرح ميشود. که بايد با توجه به ويژگيهاي شخصيتي زن و مرد بررسي شود و در کانون خانواده زن و مرد از حيث معنويت اشتراک دارند و هيچ تفاوتي بين اين دو نيست، رشد ايماني، معرفتي و اخلاقي و کمالي در هر دو به يک گونه است و در بحث حقوق و تکاليف بين آنها بايد تمايزان مادي را مورد بحث قرار داد.ي پور
از سه جهت خانمها با آقايان تمايز دارند: * ويژگيهاي جسمي * ويژگيهي رواني * ويژگيهاي جسمي رواني.
طبعاً ظرافت جسمي زبان در نوع ايفاي نقش آنها مؤثر است، علاوه بر اينکه جمال و زيبايي آنان بحث و حقي بر آنها را ايجاب ميکند به نام حجاب و عفاف و اين دو مسئله بر ارتباطات اجتماعي آنان هم اثرگذار خواهد بود.
ويژگيهاي رواني زنان هم از سه جهت برجستگي دارد: * تحليل قويتر * عاطفه شديدتر * حساسيت روحي شديدتر که اين ويژگيها هم بر نوع مسئوليتشان اثرگذار ميباشد و تکاليف آنها را محدود ميکند. مثل اينکه قضاوت که در آن عاطفه در معرض تهديد و تحريک قرار ميگيرد و احتمال سوء استفاده از عاطفه سرشار زنان در آن بسيار است، به زنان محوّل نميشود.
ويژگيهاي جسمي رواني زنان را هم ميتوان در باب بلوغ آنها که معمولاً سه تا پنج سال زودتر از مردان است يافت و نيز سن يأس در زنان که نوع مسئوليتهاي آنان را مشخص ميکند.
با شکلگيري کانون خانواده زن و مرد هم به آرامش و امنيت رواني ميرسند. آرامش و امنيتي که خدواند آن را در سوره مبارکه روم آيه 21 چنين بيان ميکند (و من آياته أن خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا اليها و جعل بينکم مودة و رحمة، ان في ذلک لآيات لقوم يتفکرون) قدر ازدواج و تشکيل خانواده را تنها فرهيختگان و اهل تفکر و تعقل در مييابند و آن را نه تنها مانع تحصيلات و رشد و معرفت نميبينند بلکه آن را عاملي براي ايجاد انگيزههاي قوي، سالم و پاک براي ادامه تحصيلات ميشمرند چرا که ازدواج سالم، مبناي اساسي توليد علم است، توليد علمي که از آلودگيهاي اخلاقي به دور است و به سمت ملکوت سير ميکند، جواني که موانع دروني دارد چگونه ميتواند آموزههاي خود را به جامعه عرضه کند؟
در شکلگيري يک خانواده سالم، زن محور آن و امنيت آن است، آيتي بزرگ از جانب خداوند (و من آياته) و مرد به سياق سوره مبارکه اعراف که با تعبير «ليسکن اليها» از آن سخن رانده که پر واضح است که آرامش مردان در ساية زنان محقق ميشود) اين که مادر پناهگاه رواني فرزندان است مشخص و بديهي است امّا آيه زنان را کانون آرامش مردان معرفي ميکند.
پس خداوند سلامت خانواده را در گرو سلامت بانوان در شأن همسري و مادري ميداند. از نظر اسلام، سلامت جامعه با سلامت خانواده معنا مييابد، چرا که انسانهاي تشکيل دهنده يک جامعه سالم، بايد در يک کانون سالم و پاک متولد و رشد کرده باشند.
از طرفي خداوند حقوقي متقابل را براي زن و مرد قرار داده است (و لهن مثل الذي عليهن بالمعروف ـ بقره/288/ هن لباس لکم و انتم لباس لهن ـ بقره/187) هر حقي يک تکليفي به همراه دارد و حقوق بدون تکليف معنايي ندارند.
زنان نقش امنيت بخشي و تربيتي را بر عهده دارند، در مقابل مردان، وظيفه تأمين امنيت خانواده از حيث اقتصادي و رواني را دارند. (شأن سرپرستي و حفظ کيان خانواده از تعرض و تأمين مالي آن، همان معناي مراد از آيه «الرجال قوامون علي النساء . . .» نساء/34)، دو نقشي که مکمل يکديگر است: حفظ امنيت دروني + حفظ امنيت بيروني خانواده. زنان پنج تکليف و واجب شرعي دارند (وظيفه مادري، تربيت فرزند، نظافت خانه و امثال اينها از وظايف واجب زنان نيست بلکه از نظر شرعي مستحب است همچنان که خداوند ميفرمايد «و الوالدات يرضعن اولادهن حولين کاملين» يعني مادران به طور طبيعي و بدون اينکه به آنها گفته شود تا دو سال فرزندان خود را شير ميدهند، و خداوند از طريق فطرت اصلاح و تربيت فرزندان به آنها دستور داده است؛ پس با توجه به اينکه از يک طرف اين امر واجب نيست و از يک طرف دور از شأن بانوان است که از آن امتناع کنند ميتوان گفت که خانواده به ايفاي نقش زن احتياج مبرم دارد و مرد در عوض اين لطف و بزرگواري زن، بايد سعي در جبران کند چيزي فراتر از امر نفقه و مهريه چرا که اينها در برابر وظيفه واجب زن به آنها اعطاء ميشود، در حالي که اين مورد از فعاليتهاي زن مستحب است، مستحبي که نظام خانواده شديداً به آن نياز دارد و زن با ايثار به انجام آنها ميپردازد، در چنين صورتي که زن در سطح اخلاقي حرکت ميکند نه فقهي و حقوقي، مرد هم بايد در سطح اخلاقي و معنوي پاسخ محبتهاي او را بدهد)
امّا پنج وظيفه واجب زن که براساس آن تمام حقوق اقتصادي بر عهده مرد قرار ميگيرد را از آيه 34 سوره مبارکه نساء ميتوان استخراج کرد خدواند در آن آيه ابتداء سرپرستي خانواده را وظيفه مرد به خاطر مرد بودن ميشمرد، مرد بودني که يک بعد مادي است و معيار اصلي نيست چرا که سرپرستي و مديريت دائرمدار عقل است و اين عقلانيت است که معيار مديريت و سرپرستي قرار ميگيرد و بيان خداوند (بما فضل الله بعضهم علي بعض) نشان ميدهد که در امر ازدواج مرد بايد به طور نسبي از نظر عقلانيت از زن برتر باشد يعني همان چيزي که روايات هم شديداً به آن توجه داشته است. و در اين صورت تعقل علمي، مدير و سرپرستي را بايد مردان بر عهده گيرند مگر اينکه عکس آن در خانوادهاي صادق باشد. وظيفه سرپرستي مردان علاوه بر برتري آنان به شرط اعطاي نفقه به زن بايد صورت پذيرد که اگر اين نفقه داده شد زن در مقابل پنج وظيفه دارد: زن صالحه بايد اطاعات توأم با فروتني نسبت به همسر داشته باشد (قانتات) که اين قنوت در روايات به دو مسأله تفسير شده: * اول اينکه نياز همسر را از نظر زناشويي برطرف کند * دوم اينکه بدون اجازه از منزل خارج نشود. که هر دوي اينها در استحکام، تداوم و نظم نظام خانواده تأثير بسزائي دارد.
با سير کردن نياز مرد، خانواده خود و جامعه را از خطاي او حفظ ميکند و با اطاعت از او در مورد خارج شدن از منزل همچون کارمند سازماني که براي بيرون رفتن از سازمان در اوقات اداري از رئيس خود اجازه ميگيرد به نظم خانواده، اين پايدارترين سازمان اجتماعي که ساعت کار آن 24 ساعت است، کمک کرده است.
مارافل مورگان نويسندۀ آمريکايي در کتاب «زن کامل» براساس تجربهاش مينويسد: اطاعت از مردان مساوي است با اطاعت مردان از زنان و تنها با اطاعت امر مردان ميتوان آنها را رام خود کرد و نبض رواني و فکري آنها را در دست گرفت)
سومين حق مردان که بر عهده زنان است، حفظ حرمت و شخصيت همسر در غياب اوست (حافظات للغيب بما حفظ الله) چرا که وقتي غيبت ديگران از گناهان کبيره است، اين گناه نسبت به همسر که ناموس و سرپرست خانواده است اکبر است. زن بايد پاسدار شخصيت مرد در غياب او باشد چيزي که باعث تحکيم کيان خانوادههاست.
چهارمين وظيفه زن حفظ اسرار زندگي خصوصي خود و همسرش است چرا که خانواده به مثابه يک سازمان سري است و اسرارش محرمانه که تنها با اجازه سرپرست آن، امکان فاش کردن آن وجود دارد.
و آخرين تکليف زن، حفظ ثروت مرد است.
اين پنج وظيفه تنها 10 يا 15 درصد از وظايف زنان را که در خانه خود عهده دارند در بر ميگيرد.
فعاليتهاي اضافهاي که غير از نفقه بر مرد حق ديگري را واجب ميکند، حقي که جزو مطالبات نهان است امّا نه در فقه و نه در حقوق مدني خانواده تعريف نشده و آن هم اين است که از نظر اسلام زنان با ازدواج بايد صاحب ثروت بشوند نه با اشتغال اجتماعيشان چرا که اشتغال اجتماعي آنان براي بروز تجلي شخصيت انساني، اجتماعي و فرهنگيشان است نه براي کسب درآمد که اگر غير از اين شود وظايف مردان را زنان در جامعه عهدهدار خواهند شد. زنان خانهدار بايد نصف حقوق ثابت مردان را به صرف ازدواج با آنان داشته باشند و با فرزندار شدن بيشتر از اين مقدار علاوه بر نفقهاي که به آنان تعلق ميگيرد. چرا که به طور متوسط زنان با ورود به زندگي خانوادگي در خانه 6 ساعت کار ميکنند و با فرزنددار شدن اين مقدار به 9 ساعت ميرسد يعني 5/1 برابر ساعت کار مردان در اجتماع، اين اعطاي حقوق به آنان علاوه بر اينکه دادن حقشان است نوعي تکريم رواني زنان و مادران فداکار است تا با رغبت هر چه بيشتر به ادامه اين فداکاري بپردازند و اين يعني تحکيم پايههاي زندگي مشترک.
غير از اينکه اخلاق حکم ميکند که در صورت دريافت هديهاي به صورت بهتر پاسخ داده شود يا حداقل به سان آن (و اذا حيّيتم بتحية فحيوا بأحسن منها أوردّوها) پس درست نيست که زن اخلاقي رفتار کند و مرد فقهي، بلکه او هم بايد سبيل اخلاق را در زندگي پيش گيرد که نتيجهاي جز آرامش روحي و رواني خانواده در پي ندارد، خانوادهاي که اميد ميرود فرزندان سالم و صالحي را تقديم جامعه کنند تا سازندهي جامعهاي سالم و صالح باشند. و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته
( کشف آثار باستاني فرعون ولشکريان ـ دکتر بي آزار شيرازي )
تعريف باستانشناسي
باستانشناسي که در عربي به آن «علم الاثار» و در فرانسوي به آن «آرکئولوژي» ميگويند، عبارتست از دانش شناخت فرهنگهاي ادوار گذشته انسان بر اساس مطالعه اشياء و آثار کهن و باستان.
جايگاه باستانشناسي
علم باستانشناسي شعبه اي از علم تاريخ است ، بر پايه اسناد و مدارک غير مکتوب و پل مارتين ، باستانشناسي را علم بازسازي تاريخ انسان از گذشته تا حال مي داند که در آن منشاء فرهنگها و تمدنهاي منقرض شده را مي جويد.
همچنين اين علم را از شعب دانش انسان شناسي دانسته اند که به مطالعه فرهنگهاي ادوار مختلف تاريخ بشري مي پردازد.
در عين حال باستانشناسي از علوم مستقل و داراي روشها و پايه هاي نظري خاص است.
موضوع علم باستانشناسي
موضوع علم باستان شناسي عبارتست از آثار و اشياء قديمي مربوط به فرهنگها و تمدنهاي بشري که باستانشناسان از لايه هاي زمين ، کشف مي کنند.
روش باستانشناسي
از حفاري در جهت عمودي قدمت آنها و از حفاري در جهت افقي نوع وابستگي آنها به انسان را تعيين مي کنند.
و آنگاه آثار کشف شده را در اختيار اهل تاريخ مي گذارند تا با استفاده از آنها به تدوين و تفسير و بازسازي واقعي تاريخ بپردازند.
اهتمام اروپائيان به باستانشناسي کتب مقدس
اهتمام اروپائيان به باستانشناسي شرق بخصوص آثار بابل و سومر موجب پيدايش ((باستانشناسي کتاب مقدس)) در اروپا گرديد . فريدريک ديليتس باستانشناس آلماني مي نويسد :
هدف ما از حفاري در بابل و آشور قبل از هر چيز مرحله جديد در فهم تورات و تاييد يا نقد مسائل تاريخ باستان تورات با داده هاي باستانشناسي است .
باستانشناسان تورات ، تحقيقات ارزشمندي به عمل آوردند که برخي مويد گفته هاي تورات و بعضي بيانگر آنست که تورات کنوني تحت تاثير مصادر بابلي قرار گرفته و بعضي از مطالب آن افسانه هاي ناصحيح و غيرواقعي است .
جان الدر مي نويسد : افسانه هاي اسرائيلي آنقدر بي پايه بود که حتي در آغاز قرن نوزدهم ميلادي يکي از موجبات بي ايماني مردم امريکا گرديد . از سال 1890 م که باستانشناسي علمي آغاز گرديد . دانشمنداني براي کشف حقايق کتاب مقدس راجع به پيامبران و امتها به باستانشناسي پرداختند . از جمله پول بوتا در موصل و دکتر وولي دراورکلده در جنوب بين النهرين و محل طوفان نوح و زادگاه حضرت ابراهيم (ع) را کشف کردند .
به عنوان نمونه از نظر تورات ، فرعون و لشکريانش در بحر قلزم غرق و نابود شدند ، و مفسران مسيحي مرگ فرعون را انکار مي کنند ، اما قرآن کريم اعلام مي دارد که خداوند جسد فرعون را بر بلندايي افکند تا آيت و عبرتي براي آيندگان باشد. و امروزه با کشف جسد فرعون زمان موسي (ع) حقيقت قرآن آشکار مي شود.
استفاده مفسرين در تفسير قصص قرآني از حقائق تاريخي بجاي افسانه هاي اسرائيلي :
بسياري از مفسرين قديم بعلت عدم دسترسي به حقايق تاريخي ، به افسانه ها و اساطير کتب پيشين و اسرائيليات روي آوردند . اينگونه اسرائيليات از نظر محققين قديم چون ابن خلدون و محققين جديد مورد انتقاد شديد بوده و هست .
نقش پيامبران در تمدن :
يکي ديگر از ثمرات مهم باستانشناسي قرآن پي بردن به نقش انبيا در تمدن سالم بشري است . بيشتر انبياء در زماني مبعوث شده اند که تمدنها پر از ظلم و فساد و انحطاط شده بودند ، پيامبران با معجزات الهي بر آنان ظاهر شده آنان را نصيحت کرده و هشدار داده اند و چون به ظلم و فساد خود اصرار کرده با انقلاب خود آنها را کنار زده و پايه گذار فرهنگ و تمدني سالم شده اند .
به عنوان نمونه با طوفان نوح ، فرهنگ و تمدن کور و فاسد آن زمان غرق و نابود شد و حضرت نوح (ع) بجاي آن فرهنگ و تمدني سالم و نو بر اساس قانون و شريعت بنا نهاد و چون فرهنگ و تمدن عاديان در اثر ظلم و فساد رو به زوال نهاد . فرهنگ و تمدن ثموديان به رهبري پيامبرشان حضرت صالح (ع) جانشين آنان شد .
با انقلاب حضرت ابراهيم (ع) و لوط (ع) فرهنگ بت پرستي و ستاره و ماه و خورشيدپرستي و نمرودپرستي و عمل ويرانگر تمدن يعني هم جنس گرايي درهم کوبيده شد و بجاي آن فرهنگ و تمدنهاي توحيدي پايه گذاري گرديد.
حضرت يوسف (ع) طرح بلند مدت عدالت اقتصادي را جهت کاهش تبعات خشکسالي مصر ، و الگوي کشورداري را سرمشق داد .
و حضرت داود و سليمان ، فرهنگ صحيح قضاوت و دادگري را ارائه دادند و همانطور که در قرآن آمده و آثار باستاني آنرا کشف کرده ، آنان صنعت ذوب آهن و ذوب مس و زره سازي را در تمدن خود پديد آوردند .
ارتش غرق شده فرعون
«و لقد اوحينا الي موسي ان اسًر بعبادي فاضرب لهم طريقا في البحر يبسا لاتخف درکا و لاتخشي فاتْبعهم فرعُونْ بجنوده فغشيهم من اليهم ما غشيهم»(طه-77)
و به موسي وحي کرديم که بندگان مرا شبانه روانه کن . و براي آنان راهي خشک در دريا بشکاف بطوري که نه از فرارسيدن [دشمن] بيمناک باشي و نه [ از غرق] بترسي . آنگاه فرعون با لشکريانش آنان را دنبال کرد و آب دريا آنان را فروپوشاند .
محل گشوده شدن دريا از نظر دانشمندان
گفتگوي شديدي ميان دانشمندان و محققين در محل شکافته شدن دريا براي حضرت موسي (ع) است :
1- درياي سرخ (يا قلزم) که در عهد باستان به آن سينوس آرابيکوس مي گفتند.
2- درياچه منزله يا جزيي از آن .
3- منطقه اي که در عصر هليتستي ورماني به آن درياي سربونين .
4- انتهاي شمالي خليج سويس .
5- يکي از درياچه هاي تلخ و شور بدون تعيين هيچکدام .
6- خليج سويس بدون تعيين
7- محل برخورد خليج سويس يا درياچه ها .
8- رود نيل ، يا يکي از شاخه هاي نيل در دلتاي شرقي .
9- درياي ساف (درياي نيزار) بين سوئز و مديترانه که هنوز هم پهناي زياد در آن مي رويد .
10-شاخه اي از درياي سرخ در شرق پلوزيوم (Pelusium) و نقطه پاياني آن را حوالي قادش (Kadesh) در جنوب فلسطين
موقعيت گذرگاه دريايي موسي (ع) از نظر تورات
در تورات راجع به گذرگاه دريايي حضرت موسي و بني اسرائيل و محل وعده گاه الهي با آنان چنين آمده است :
«(و خداوند موسي را خطاب کرده گفت : به بني اسرائيل بگو که برگرديد ، برابر فَمْ الحيروت در ميان مُجًدْل و دريا ، در مقابل بُعًل صَفُون در برابر آن به کنار دريا اُردو زنيد.»
از نظر قاموس کتاب مقدس : فم الحيروت (دهنه مغاره ها) آخرين منزل اسرائيليان بود قبل از آنکه از بحر سوف گذرند ، در نزد عجرود به ساخت 12 ميل از سويس واقع است .
مُجدْل ، موضعي است نزديکي بحر احمر به ساخت ده ميل به مغرب سويس .
و بعل صفون : مکاني است در نزديکي خليج سويس يا برکنار غربي آن ، جائي که اسرائيليان از درياي قلزم عبور کردند ، دکتر آپيرس مي گويد همان جبل عتاقه ، نزديک شهر سويس است و بر غش پاشا آنرا کوه کاميوس برکنار درياي روم است .
موقعيت گذرگاه دريايي موسي (ع) در قرآن
«يُا بني اسرائيل قَد اَنْجينكُم من عُدْوكُم وُ واعدًناكُم جُانبَ الطُور الايًمن- اي بني اسرائيل به راستي شما را از دشمنتان رهانيديم و با شما در جانب طور ايمن وعده گذاريم». (طه-80)
طور ايمن ، در مقابل طور سينا ، طور سينا يا کوه سينا ، کوه معروفي در قسمت جنوبي شبه جزيره سينا ، که امروزه جبل موسي خوانده مي شود .
از نظر قاموس کتاب مقدس ، طور سينا که به آن حوريب (کوه خدا) نيز گفته مي شود . نام سلسله کوههاي شبيه به يکديگر و عاري از گياه ميان خلج سوئز و خليج عقبه واقع است .
از نظر لسان العرب ، وجه تسميه ايمن (= راست) اينست که چون از طرف مدين به طرف مصر آيند ، اين کوه و وادي در طرف راست کوه سينا واقع شده است .
بنابراين منظور از طور ايمن ، کوه مقدسي در طرف راست شبه جزيره سينا ، و کوه سينا جنب منطقه ساحلي توييع در کناره خليج عقبه .
کشف آثار باقيمانده از فرعونيان در دريا
«وُ تمّتْ كَلمه رُبكُ الْحْسًني عُلي بَني اسرائيل بما صَبُروْا وُ دَمّرًنا مُا كَانُ يُصْنَعْ فرًعُون و قومه» (اعراف-7)
و بدينگونه بخاطر صبري که کرده بودند وعده نيکوي پروردگارت در حق بني اسرائيل تحقق يافت و آنچه فرعون و قومش ساخته و برآورده بودند ، نابود کرديم .
يکي از شگفت انگيزترين آيات الهي ، شکافته شدن دريا براي عبور حضرت موسي و اسرائيليان تعقيب فرعون و لشکريان و بهم آمدن دريا در 3500 سال پيش و کشف آن منطبق با آيات قرآن در زمان ماست .
پس از تاختن لشکريان مصري در درياي سرخ ، حادثه کم اهميتي نيست ، و کشف آن بهترين دليل بر حقانيت قرآن و ساير کتب آسماني است .
تا چند سال پيش بسياري از کاوشگران ، خليج سوئز ، را گذرگاه و محل خروج حضرت موسي (ع) و قومش مي دانستند ، زيرا که در تورات چنين گزارش شده بود . اما در سال 1978 م باستان شناسان در خليج عقبه ، در نوبيع آثار بجا مانده از فرعون و لشکريانش را کشف کردند . يعني همانجايي که قرآن آدرس داده بود يعني در جانب طور ايمن ( شرق شبه جزيره سينا) نه غرب با شمال شبه جزيره سينا .
کشفيات از آنجا آغاز شد که از بالا منطقه اي نسبتا کم عمق در خليج عقبه نظر باستانشناسان را بخود جلب کرد . منطقه اي که عمق آن ميان 60 تا 200 پا سيني ، 18 متر تا 60 متر در امتداد 5/2 کيلومتر بود .
در طول بستر اين منطقه دريايي اجزاي ارابه هايي مشاهده شد که مشتمل بر چرخهايي بود .
از آنجا که مرجانها به طلا و استخوان نمي چسبند ، چرخهاي طلايي ارابه فرعون و استخوانهاي لشکريان و اسبانشان عاري از مرجان مشاهده شد که همه اينها در مقابل منطقه ساحلي نوييع بود .
1- چرخ طلايي ارابه فرعون
در سال 1987 رْن وايت سه چهار پره چرخ طلايي ارابه اي را کشف کرد که مرجانها به روي آن نروئيده بودند . هر چند که در داخل آن چرخ چوبي قرار داشته اما آنچنان آنان را نرم و شکننده ساخته که نمي توان آنرا جابجا کرد .
اميد آنست که در آينده بتوانند غواصان در اعماق آب فروروند و با دوربين مخصوص از نزديک از آن عکسبرداري کنند .
در تصوير فوق يک چرخ طلايي ارابه را مشاهده مي کنيد که از فاصله دور عکسبرداري شده است و متعلق به 3500 سال پيش است .
«وقال موسي: ربَنَا إنَک ءاتَيًتَ فرعون و ملئه زينة و اموالا في الحيوة الدنيا، ربنا ليْضلوا عُنً سَبيًلک ، ربُنَا اطْمسً عُلي اموالهم و اشدْدً عُلي قلوبهم فلايْومنوا حُتيُ يَرَوا العذابُ الاليم»
موسي گفت : پروردگارا ! تو فرعون و اطرافيانش را زينت و اموالي سرشار در زندگي دنيا داده اي . پروردگارا ! در نتيجه (بندگانت را از راه تو گمراه مي سازند پروردگارا اموالشان را نابود کن ، و [به جرم گناهانشان] دلهايشان را سخت و سنگين ساز به گونه اي که ايمان نياورند تا عذاب دردناک را بينند .
2- تصوير چرخ ارابه اي لشکريان فرعون
در تصوير سمت راست، نمونه اي چرخ ارابه جنگي که با مرجان پوشيده شده است اين تصوير در ساحل عربستان سعودي فيلم برداري شده و محل آن تمپ توتنخنميباشد
«ذلک من انباء القُري نَقُصُهْ عليک منها قائم وُ حَصيد».(هود-100)
اين از اخبار شهرها و آباديهاست که ما براي تو بازگو مي کنيم ، که بعضي [ هنوز ] برپا هستند و بعضي از ميان رفته اند . (درو شده اند)
3- نمونه هايي از استخوانهاي سربازان و اسبان
در تصوير سمت چپ، استخوان معدني ، - يکي از صدها استخواني است که در سراسر دريا کشف شد – مشاهده مي کنيد .
مطالعات عميقي به روي اين دو نمونه استخوان توسط استخوان شناسي دانشگاه استکهلم ، انجام گرفته است ، که نشانگر استخوان ران پاي راست مردي است که داراي قدي به طول 170 - 165 سانتيمتر بوده است .
اين استخوان اساسا تبديل به سنگواره و جايگزين مواد کاني و مرجاني شده است از اينرو نمي توان آنرا با روش راديو کارب تاريخ گذاري کرد .
4- نمونه اي از محور چرخ ارابه
در تورات آمده است : « که خداوند چرخهاي ارابه هاي آنان را بيرون کرد تا آنها را به سنگيني برانند و مصريان گفتند : از حضور بني اسرائيل بگريزيم زيرا خداوند براي ايشان با مصريان جنگ مي کند ، و خداوند به موسي گفت : دست خود را بر دريا دراز کن تا آبها بر مصريان برگردد و بر ارابه ها و سواران ايشان».
«فَاخذْناهْ وُ جْنُودُهْ ، فَنَبَذْناهم في الْيم فَانْظُر كَيًف كَان عاقبُة الظَالمين».(قصص-40)
آنگاه او [ فرعون ] و سپاهيانش را فروگرفتيم و آنان را به دريا رها کرديم ، پس نگاه کنيد که سرانجام ستمکاران چگونه بوده است .
جالب اينکه قرآن کريم به ما امر کرده که ((فَانْظُر)) ، نشانگر اينکه آثار فرعون و سپاهيانش مانند جسدش برقرار است و قابل ديدن است ، آنهم از سواحل درياي عربستان . اما متاسفانه ديگران در عمل به قرآن از ما سبقت گرفته اند .
5- ستون يادبود سليمان
رْن وايت نخستين کسي است که از ساحل نوييع محل فرود موسي (ع) و اسرائيليان ، در سال 1978 م ديدن کرد ، وي ستون فلزي فينيقي پيدا کرد که در بستر آب آرميده بود . متاسفانه ، نوشته هاي آن فرسوده شده بود . زيرا که تا سال 1984 ، اين ستون مهم شناخته شده نبود .
وقتي که دومين ستون گرانيت در خط ساحلي عربستان در مقابل ستون اولي پيدا شد ، کتيبه و نوشته آن هنوز دست نخورده بود .
در نوشته هاي فنيقي ، (عربي ، عبري) ، اين کلمات را در بردارد :
ميزرام (مصر) ، سليمان ، ادوم ، مرگ فرعون ، موسي و يهود در اين کتيبه آمده که سليمان پادشاه اين ستون ها را به عنوان يادبود معجزه شکافته شدن دريا برپاداشته است .
عربستان سعودي ، به توريست اجازه بازديد از اين آثار باستاني را نمي دهد شايد از توريست غيرمجاز بيم دارد . عربستان مقتدرانه ستونهاي فوق را جابجا کرده و بجاي آن پرچم نصب کرده است .
6- عمق خليج عقبه و جاده دريايي
خليج عقبه بسيار عميق است . در پاره اي از قسمتها 600/1 ميل عمق دارد . حتي با خشکاندن دريا ، قدم زدن از آنسو به آنسوي خليج بسيار مشکل است . زيرا که پله هاي بسيار بلندي در دو طرف دارد . اما يک نقطه در اين آب وجود دارد که بلند است و انسانها و حيوانات مي توانند از آن عبور کنند ، اين جاده ميان نوييع و مقابل آن کرانه ساحلي عربستان سعودي .
اين جاده دريايي ساخت کسي نيست جز خدا که در کتاب اشعياي نبي درباره آن ميفرمايد :
«خداوندي که راهي در دريا و طريقي در آبهاي عظيم مي سازد ، آنکه ارابه ها و اسبها و لشکر و قوت آنرا بيرون مي آورد ، ايشان با هم خواهند خوابيد و نخواهند برخاست مثل فتيله خاموش خواهد شد».
و در قسمتي ديگر از کتاب اشعياي نبي مي خوانيم :
« آيا تو آن نيستي که دريا و آبهاي لجه عظيم را خشک کردي و عمقهاي دريا را راه ساختي ، تا فديه شدگان عبور کنند».
معجزه احداث جاده دريايي در قرآن
«وُ لَقَدً اَوًحُيًنا الي مْوسي ان اسًر بعبادي فَاضْرب لَهْم طريقا في البحر يبسا»
و ما به موسي وحي کرديم که بندگان مرا شبانه روانه کن و براي آنان راهي خشک در دريا احداث کن .
کشف جاده برجسته دريايي که در ميان درياي بسيار عميق خليج عقبه توسط حضرت موسي (ع) احداث شده پرده از اعجاز الهي زمان موسي (ع) و فرموده قرآن برمي دارد.
مسافت ميان نوييع ، تا سواحل عربستان سعودي در حدود 18 کيلومتر و عميقترين قسمت آن در حدود 800 متر است .
در تصوير زير مدلي از عمق خليج عقبه ، و محل برآمدگي جاده دريايي موسي (ع) مشاهده مي کنيد .
هامان وزير و مشاور فرعون معاصر حضرت موسي (ع)
«و قال فرعون : يا ايها الملاءُ ما عُلمتُ لكُم منً الَهٍ غيري فَاوًقد لي يا هامان علي الطين فاجًعُل لي صَرّّحاً لَعلّي اَطَلعْ الي اله مْوسي وُ اني لاظنه منُ الْكَاذبينُ»(قصص-38)
و فرعون گفت اي بزرگان براي شما خدايي جز خود نمي شناسم و اي هامان : براي من آتش بر گل بر افراز [آجر بپز] و براي من بر جي [بلند] برآور باشد که به خداي موسي پي ببرم و من او را از دروغگويان مي دانم .
در تفسير ميبدي آمده است : (( اصحاب سير گفتند : چون فرعون وزير خود را فرمود : هامان که از بهر من اين قصر بساز ، هامان جمع کرد استادان و کارگران بسيار ، آجرپزان و آجربران و آلات و ساز آن از چوب و آهن همه بساختند و بنايي عظيم برآوردند .
تا قرن هيجدهم هيچکس از نام هامان اطلاعي نداشت تنها در کتاب مقدس نام هامان به عنوان يکي از درباريان احشويروش (خشايارشاه) آمده که فرمان قتل عام يهوديان را صادر کرد ولي استر و مردخاي از آن جلوگيري کردند و سبب بالاي دار رفتن خود او شدند .
و اين هامان هيچ ارتباطي با فرعون زمان حضرت موسي (ع) ندارد . اما در قرآن شش بار از هامان ياد شده که به دستور فرعون برج عظيمي با آجر بنا مي کند .
خوشبختانه در قرن نوزدهم ، نام هامان و تصاويري از کارگران و کوره هاي آجرپزي وي در ارتباط با فرمان فرعون زمان موسي (ع) در کتيبه اي توسط باستانشناسان کشف شده که نشانگر اعجاز قرآن کريم است .
در خطوط تصويري مصري مربوط به 2000 سال پيش نام هامان کشف شده و اين نسخه باستاني تا قرن هيجدهم ، هيچکس از آن اطلاعي نداشت .
اين خطوط تصويري کاملا منطبق به آيه 38 سوره قصص قرآن مجيد است .
کشف اعجاز تاريخي قرآن
« وُ قَال المَلک ائتُوني به ، استَخْلصُه لنَفسي»(يوسف-54)
( ملک [ مصر ] گفت او [ يوسف ] را بياوريد تا ويژه خويش گردانمش ) .
همانطور که دکتر محمد بيومي مهران باستانشناس مصر مي نويسد : قرآن ميان حاکم مصر در دوره حضرت يوسف (ع) در عهد هکسوس (حوالي 1725 - 1575 ق م) و حاکم دوره حضرت موسي (ع) فرق گذاشته اولي را (( ملک )) و دومي را (( فرعون )) ناميده است در حاليکه تورات بجاي ملک ، فرعون بکار برده است و آن زمان قبل از خانواده هيجدهم است و لقب (( ملک )) را در زماني بکار برده که بايد لقب (( فرعون )) را بکار مي برد و آن از زمان خانواده هيجدهم به بعد (1575 - 1307 ق .م) است.
اثر باستاني کشف شده حجر رشيد و شناسايي اسرار لغت مصري قديم اعجاز تاريخي قرآن کريم را در کاربرد صحيح و بجاي دو لقب ملک و فرعون مورد تاييد قرار مي دهد.
کشف جسد فرعون و اعجاز قرآن
« فَاليُوم نُنَجّيک ببدنک لتَکون لمن خَلْفَک آيةً وُ انَ كَثيراً من النَاس عنً آيُاتنا لَغَافلُونُ»(يونس-92)
(امروز جسد بي جانت را بر بلنداي ساحل مي افکنيم تا براي پسينان آيت و عبرتي باشي هر چند که بسياري از مردم از آيات ما غافلند) .
دکتر بوکاي در اين باره مي نويسد : در عصري که قرآن اعلام داشت جسد فرعون نجات داده خواهد شد ، اين جسد و اجساد فراعنه در گورهاي دره پادشاهان در طيره (تب) در آن سوي نيل قرار داشت . ولي در آن عصر نسبت به آن کاملا بي اطلاع بودند و اين فقط در پايان قرن نوزدهم است که جسد فرعون [ معاصر حضرت موسي (ع)] را در آنجا کشف کردند و امروزه اين جسد در تالار اجساد موميايي شده پادشاهان موزه مصري قاهره در معرض ديد تماشاگران است .
( نقش ايران و ايرانيان درمقابله با دو فتنه يهود از ديدگاه قرآن )
قرآن کريم در آيات چهار الي هفت سوره مبارکه «بني اسرائيل» صبحت از فتنهاي ميکند که متعلق به يهود است و در آخرالزمان به وقوع ميپيوندد. در اين مبحث، ابتدا از حيث تفسيري به اين آيات توجه ميشود و سپس به تأويل مصداق آيات با توجه به خصوصيات بيان شده در آنها و براساس روايات و نيز رسالت ما در برابر اين فتنه پرداخته خواهد شد.
«بسم الله الرحمن الرحيم و قضينا الي بنياسرائيل في الکتاب لتفسدنّ في الارض مرتين و لتعلّن علّوا کبيراً . . .»(اسراء-4)
کتاب بيان شده در اين آيه، مقصود «تورات» است، يعني اين پيشگويي اولين بار در تورات حضرت موسي آمده است، پيشگويي که قطعاً رخ خواهد داد، چرا که قرآن با لفظ «قضينا» از آن تعبير ميکند و قضاي الهي حکمي قطعي است و تجديدنظر و بدايي در آن وجود ندارد. علاوه بر اينکه از بيان «کان وعداً مفعولاً» استفاده ميکند که نشان از تأکيد دارد.
خصوصياتي هم براي اين فتنه عنوان شده: اول اينکه يهود دوبار دست به فتنه ميزنند که در هر دو فساد و فتنه مشخص است و دوم جهاني بودن فتنه، با توجه به عادي بودن مسئله پيغمبرکشي منطقهاي در ميان يهود معلوم ميشود که دو فتنه مذکوري که خداوند از آنها در اين آيات سخن ميگويد بالاتر از مسئله پيامبرکشي منطقهاي است و چون فسادي بالاتر از پيامبرکشي وجود ندارد، پس اين قسم به وسعت فتنه يهود مربوط ميشود همچنان که «علواً کبيراً» به اين مسئله اشاره ميکند.
خداوند اين چنين به پيشگويي خود ادامه ميدهد که «فتنه اول شما يهوديان که پيش ميآيد عباداً لنايي را با مأمور به ضدحمله فتنه شما ميکنيم. کساني که اولاً مظهر اعلاي عبد و بندهي خداوندند و ثانياً تمام زندگيشان را به خدا اختصاص دادهاند و به امر او. به حداقل معنا يعني مؤمنان مخلص که در کنار ايمان، صلابت و قدرتي دارند که شما از ترس به سوراخهايي کشانده ميشويد و آنها هم وجب به وجب فلسطين را جستجو ميکنند تا شما يهوديان تبهکار را شکار و به سزاي اعمال ننگينتان برسانند. زماني هم که زمان فتنه دوم شما برسد همان رزمندگان مؤمن و سلحشور به قيام عليه فتنه شما و در نتيجه روسياهيتان بر ميخيزند و در پي آن وارد مسجدالاقصي خواهند شد همانطور که به نشانه پيروزي اول خود نيز وارد آن شدند.
از اين بيان خداوند مشخص ميشود که دو ويژگي ديگر را بايد به ويژگيهاي قبل اين فتنه اضافه کرد: 1ـ مرکز فتنه و درگيرهاي فلسطين است. 2ـ سرکوب کنندگان اين فتنه مؤمنان مخلصند. چهار ويژگي که در تعيين اينکه اين دو فتنه اتفاق افتاده يا خير نقش بسيار مهمي دارند. تفاسير، عمدتاً اين واقعهها را مربوط به قبل از اسلام ميدانند.
* فتنه اول در سال 586 قبل از ميلاد مسيح رخ داده که يهود تحت سلطه امپراطور بابل به نام بُختُ النصر قرار داشت و به فتنهگري و شورش پرداخته بود و بخت النصر هم بر آنان شوريد، اکثر آنها را به هلاکت رساند، آثار دينيشان را نابود کرد و بقيه را به اسارت برد که تا زمان کورش کبير اين اسارت و بردگي ادامه داشت و با روي کار آمدن او، يهوديان به سرزمين خود بازگشتند. براساس اين ديدگاه، بخت النصر، مصداق «عباداً لنا» معرفي ميشود در حالي که پرواضح است که بخت النصر يک بتپرست و مشرک است، پس ويژگي چهارم بيان شده در آيه را ندارد علاوه بر اينکه اين حادثه ويژگي دوم را هم ندارد چرا که فتنه منطقهاي و داخل امپراطوري بابل است پس اين مصداق به کلي رد ميشود.
* برخي ديگر از مفسرين فتنه را مربوط به فتنه يهود در زمان امپراطوري روم (سال هفتاد ميلادي) و فرمانروايي کيتوس رومي ميدانند که يهود آن زمان دست به فتنه و شورش ميزنند و ترتيانوس، سردار رومي هم به آنان ميتازد و اورشليم و بيت المقدس را محاصره ميکند و در آخر طي مصالحهاي کار تمام ميشود به اين شرط که يهوديان، منطقه را ترک و در عالم پخش شوند.
اين مصداق هم قابل اعتنا نيست چرا که درست است که فتنهگر يهود است و مرکز فتنه هم فلسطين امّا باز فتنهگري منطقهاي است نه جهاني و شرط چهارم هم در اين داستان به چشم نميخورد چرا که امپراطور بتپرست و مشرک است (مسيحي هم نبوده چرا که امپراطور روم غربي هيچگاه ايمان نياورد و فقط امپراطور روم شرقي بود که در قرن چهارم و آن هم در اواخر عمر خود به دين مسيحيت در آمد) و قيامش ربطي به اين آيه قرآن ندارد بلکه از باب از بين بردن ظالمي به دست ظالم ديگر است.
* عدهاي از مفسرين هم، فتنه يهود را مربوط به صفآرايي يهوديان در برابر پيامبر اسلام ميدانند که در اين مصداق هم شرط اول و چهارم وجود دارد امّا نه خصوصيت دوم يعني جهاني بودن فتنه و نه ويژگي سوم يعني مرکز دعوا که فلسطين باشد در آن صدق ميکند.
از مجموع اين نظرات و نقد آنها مشخص ميشود که اين فتنه مربوط به دوره اسلام است و نه قبل از آن و نگاهي به تاريخ، نشان ميدهد که تا جنگ جهاني دوم بيشترين فتنهها از آن مسيحيهاست نه يهوديها (جنگهاي صليبي از قرن سوم تا دوازدهم ميلادي و جريان يهوديکشي در اروپا که به مرات تکرار ميشود که مسيحيان به خاطر به اصطلاح انتقام گرفتن از يهود براي کشتن پيامبرشان به قتل عام آنها ميپردازند.) در جنگ جهاني دوم هم که هيتلر آغازگر آن است و بنابر نظر عدهاي در آن اساساً يهود دخالت داشته است، چون مرکز دعوا اروپاست نه فلسطين و نيز هيتلر يک جنايتکار است نه عباداً لنا. پس باز اين اتفاق ربطي به اين آيه ندارد به عبارت ديگر تا جنگ جهاني دوم، فتنه يهود اتفاق نيافتاده است امّا بلافاصله بعد از آن بود که ابرقدرتهاي زمان عليرغم تمامي اختلافات ايدئولوژيکي که با هم داشتند، هم شوروي کمونيست، هم چين کمونيست، هم آمريکا و فرانسه و انگليس، به دفاع از اسرائيل و در مقابل مسلمين، اين رژيم را به رسميت شناختند پس ميتوان گفت که فتنه جهاني يهود از سال 1948 شروع شده و جهاني بودن اين فتنه هم بسيار واضح است. هولوکاستي که اتفاق افتاده امّا يهود آن چنان سلطهاي دارد که در اروپا و آمريکا قوانين را به نفع خود تغيير داده، منطق خود را بر آنها حاکم نموده است که بحث از اين قضيهي اتفاق افتاده ممنوع گشته است (همان سلطهاي که خداوند در سوره مبارکه مائده از آن سخن رانده چرا که در آنجا خداوند جمعيت جهان را به چهار قسمت تقسيم ميکند: مسلمانان، مسيحيان، مشرکان و يهود. يعني يهود بيست ميليوني در کنار يک و نيم ميليارد مسيحي، يک و نيم ميليارد مسلمان و سه ميليارد مشرک و بتپرست جاي گرفتهاند. بياني که لازمهي آن چيزي جز قدرت زياد يهود نيست که خداوند هم آن از آنان، قدرت و فتنهشان هشدار ميدهد که در صف اول دشمني با اسلام و مسلمين همين يهود قرار دارند.)
در اين بيان قرآن اين مژده را هم داده که اين فتنه جهاني يهود بوسيله عباداً لنايي سرکوب خواهد شد. امام صادق(ع) هم در جواب از اين سئوال که اين عباداً لنا چه کساني هستند چنين ميفرمايد که «والله هم اهل قم ثم اهل قم ثم اهل قم» (روحانيت شيعه) قمييان ايراني که مصداق آيات «و آخرين منهم لما يلحقوا بهم ـ جمعه/3»، «يا ايها الذين امنوا من يرتد منکم عن دينه فسوف يأتي الله بقوم يحبهم و يحبونه اذله عن المؤمنين اعزه علي الکافرين يجاهدون في سبيل الله ولا يخافون لومه لائم . . . مائده/54» و «ان تتولوا يستبدل قوماً غيرکم ثم لا يکونوا امثالکم محمد/38» و حديث «لو کان العلم (الايمان) بالثريا، لناله رجال من ابناء فارس». پيامبر اکرم (ص) هستند. کساني که طبق گفته امير مؤمنان علي(ع)، ابتدا عربها آنان را به اسلام دعوت ميکنند و در آخرالزمان اين عربها هستند که به دست آنان مسلمان ميشوند. کساني که پيشگوئي امام صادق(ع) در مورد قيام قميها را با انقلاب اسلامي خود تحقق بخشيدند (رجل من اهل قم يدعوا الناس الي الحق). (احاديث در منابع شيعه و اهل سنت موجود است.)
کساني که با انقلاب اسلامي خود، تئوري سکولاريسم (جدايي دين از سياست) را محکوم به شکست و قرن 21 را به قرن حکومت و امپراطوري دين تبديل کردند؛ دعوا هم بين دين اسلام و مسيحيت است که از لحاظ منطقي مشخص است که اسلام، فاتح جهان خواهد بود، چيزي که غربيها به خصوص آمريکا را به تکاپو انداخته تا اسلام و مسلمين را قبل از فتح اين مبارزه، ريشهکن کند؛ جنگهاي صليبي، تحريک دولتها بر ضد هم همچون اينکه صدام را بر عليه کويت شوراندند، تبليغاتي همچون برخورد تمدنها، خراب کردن ملّتهاي انقلابي در نگاه جهانيان، تأسيس گروههاي تروريستي همچون القاعده، برنامهريزي عملياتي تروريستانه براي به دست گرفتن بهانهاي در حمله به دولتها همچون حادثه 11 سپتامبر.
و تمامي قدرتها را پشت سر خود جمع کرده حتي دولتهاي مسلمان (امّا سني) همچون عربستان، امارات و پاکستان و مثلتي درست کرد به نام جهان، طالبان افغانستان و ايران. که باز در پي دو طرفه کردن آن شد که يا ايران بايد در طرف طالبان قرار گيرد يا جهان بايد تکليف خود را مشخص کند. امّا در اين ميان فراموش کرده بود که ايرانيان، رهبري شجاع و الهي دارند که در شرايط مختلف متدينانه و سياستمدارانه قد علم ميکند. رهبري که هوشيارانه دست آنها را رو کرد و نشان داد که از تهديدهاي آنها هيچ باکي ندارد تا بدينوسيله ضعف و ترس آنان را از اسلام و مسلمين و انقلاب اسلامي برملا سازد و مسلمانان اهل تسنن را متوجه نالايقي رهبر نالايق اختيار کردهي خود کند و شيعيان را افتخاري بخشد به وجود چنين رهبري فرزانه از سلاله پاک نبوت. فراموش کرده بودند که ايران خدايي دارد که پشت اوست؛ و با معجزات مختلف آن را محافظت ميکند. خدايي که مکر دشمنان را به خودشان بر ميگرداند، همچنان که هدف آنان از اشغال عراق و افغانستان و حمله بر ضد حزب الله لبنان را صد در صد بر ضد آنها و منافعشان تغيير داد که حتي عراقي را که ميخواست بر ضد ايران به کار گيرد در کنار ايران و شيعيان قرار گرفت، حزب الله قدرت خود و شيعه را به رخ جهانيان کشيد، قدرت سه هزار نفره خود را تا زنگ خطري شود براي جهانيان که اگر هفتاد ميليون دست به کار شوند چه اتفاقي خواهد افتاد. آري خداوندِ قادر، قصد فراهم کردن مقدمات قيام عباداً لنا را دارد. قيامي که بر طبق اين آيات بايد صورت گيرد تا قيام مهدي موعود انجام شود. بايد ريشۀ يهود در فلسطين کنده شود، بايد عباد خدا بر فلسطين مسلط شوند، دوباره قدرت در دست يهود فتنهگر افتد (فتنه دوم) و دوباره قيامي شود تابناک، قيامي که لواي سبز محمّدي را بر گسترهي پهناور جهان برافراشته کند و حقيقت انسجام اسلامي را در زير سايه رهبري به حق، منتسب از جانب حق به عرضه شهود بگذارد.
سؤالات مطرح شده در نشست علمي:
1ـ آيا آيات مورد بحث در تورات کنوني هم موجود است، با توجه به اينکه آيات به ضرر يهود است؟
در تورات حضرت موسي(ع) و نيز مزامير حضرت داود(ع) از پيروزي صالحان و متوکلان (به قولي قيام مصلح کل) خبر داده شده، حتي از جنايات و خيانتها و فسادهاي اين قوم هم صبحت شده در کنار اينکه از فضائل بنياسرائيل هم سخن به ميان آمده است و در پي اين ضد و نقيضها، يهود مطالب منعکس کننده سرکشيشان را با عنوان عهد عتيق ميخوانند و اختلافي که ميان يهود صهيونيست و بزرگان يهود ساکن انگليس و آمريکا که دائماً جنايات اسرائيل را محکوم ميکنند ناشي از اين است که صهيونيستها از اوايل و اواسط تورات توجيهي براي کارهاي خود مييابند و آخوندهاي يهود آخر اين عهد عتيق را سند قرار ميدهند که يهود حق ندارد حکومت تشکيل دهد و براي آن به قتل و غارت و جنايت بپردازد چرا که در آن وعيدها حتي شديدتر از قرآن براي آنان بيان شده است.
2ـ با توجه به اينکه قرآن در زمان نزول بايد براي مردم عصر نزول قابل فهم بوده باشد تفاسيري که شما از آيات عنوان داشتيد معناي آيات را براي آنها غير قابل برداشت ميکند، آيا اين تفاسير مصداق تفسير به رأي نخواهد بود؟
مبناي تفسير ارائه شده حديث امام جعفر صادق(ع) است که مطابق قرآن است چرا که قرآن ميزان سنجش احاديث است و احاديث و مواردي که در ذيل اين آيات در تفاسير مشاهده ميشود علاوه بر تعارض ميان خود با قرآن هم مطابقت ندارند پس اين تفسير براساس شواهد و قرائن ديگري ارائه شده نميتواند مصداق تفسير به رأي باشد.
3ـ آيا ايرانيها وظيفه نجات عالم و قيام بر ضد ظلم را دارند؟
با توجه به اينکه همين قرآن تنها صحبت از يک رهبري ميکند که توحيد را در جهان گسترش داد (کوروش کبير که قرآن از او با لفظ ذوالقرنين تعبير ميکند) رهبري که ايراني است، پس چرا ايرانيان از نسل و در آخرالزمان چنين قدرتي نداشته باشند، چيزي که روايات شيعه و سني هم آن را تأييد ميکنند، پس ميتوان اميدوار بود که با توکل به خدا بتوانيم اين وعده الهي را تحقق بخشيم.
4ـ آيا منظور از بأس شديد، سلاح هستهاي نميتواند باشد؟
در آيات خصوصيات سلاح ذکر شده است و تنها صحبت از قاطعيت، جرأت و قدرت سرکوبکنندگان است گرچه ميتواند مصداق آن باشد امّا توجه به اينکه فرموده خانه به خانه ميگردند و يهود را از سوراخها بيرون ميکشند مصداق بمباران اتمي بعيد ميباشد.
5ـ زمان ظهور امام زمان(عج) تکليف اديان ديگر چه ميشود، آيا مانند زمان پيامبر(ص) به حيات خود ادامه ميدهند؟
با توجه به اينکه رهبران اديان (مثل حضرت عيسي(ع) براي مسيحيان) خود به امام زمان اقتدا کرده و در رکاب او قدم بر ميدارند همه در هر ديني بايد به امام زمان(عج) ايمان آورند و هر کس که چنين نکند ريشهکن خواهد شد تا جائي که مصداق آيه سوره مبارکه نور شوند (يعبدونني لايشرکون بي شيئا) و حتي نفاق و منافق هم از بين ميرود چرا که قوه قضائيه امام زمان(عج)، قضاوت به باطن ميکند نه براساس مدرک و شاهد.
6ـ در پايان، در مقابل فتنه خطرناک يهود، وظيفه مسلمانان و ما جوانان چيست؟
رسالت ما همان چيزي است که مقام معظم رهبري فرمودند اتحاد ملي بدون دعوا و اختلافات حزبي و انسجام اسلامي بدور از اختلافات فقهي و مذهبي که بعد از آن خداوند خود، کمکم، اوضاع را مهيا ميکند.
اللهم صل علي محمد و آل محمد و اجعل محيانا محيا محمد و آل محمد و مماتنا ممات محمد و آل محمد.
اللهم انا نرغب اليک في دولة کريمه تعز بها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و اهله و تجعلنا فيها من الدعاة الي طاعتک و القادة الي سبيلک و ترزقنا بها کرامة الدنيا و الاخرة.
(قرآن و تغذيه ـ مهندس خدادادي)
«بسم الله الرحمن الرحيم فَليَنظُرِ الاِنسانُ إلي طَعامِهِ»
خداوند بر ما منت نهاد و به عنوان بالاترين نعمت پيامبري از جني خود ما برايمان فرستاد. و نتيجة اين رسالت قرآن ميباشد.
اکنون که خداوند اين نعمت را برايمان فرستاده بايد نهايت استفاده را از آن بکنيم تا بتوانيم بهرة لازم را از آن ببريم.
بنده اولين بهرهاي که از قرآن بردم آرامشي بود که از طريق انس با قرآن از طريق تحقيق در مورد موضوعات مختلف در قرآن نصيبم شد.
آرامشي وصف ناشدني که تنها از طريق تجربه ميتوان لذت آن را درک نمود.
بنده در اين تحقيق مطالب مفيد و ارزشمندي در مورد تغذيه و فوايد برخي مواد غذايي از لابه لاي آيههاي نوراني قرآن استخراج نمودم و اميدوارم مورد استفادة عموم قرار گيرد.
تنها، آفريننده و خالق هر چيزي از ويژگيهاي مخلوق خود خبر دارد بنابراين تنها او ميتواند بهترين و مفيدترين مواد غذايي را براي او مشخص سازد. در قرآن چهار بار دستور به دقت داده شده(فلينظر) که يکي از آنها در مورد خلقت انسان است. «فلنيظر الانسان ممّ خُلق- طارق آيه 5». يکي در مورد اعمال انسان «ولتنظر نفس ما قدّمت لغد ...- حشر آيه 18». يکي در مورد کيفيت غذاي انسان «فلينظر أيها أزکي طعاماً- کهف آيه 19» و ديگري در مورد نوع غذاي انسان است «فلينظر الانسان إلي طعامه- عبس آية 24». با يک تعمل به معادلهاي ساده ميرسيم. خلقت انسان بعلاوة اعمال انسان مساوي است با غذاي انسان. آري اگر غذا حذف شود نه خلقتي وجود خواهد داشت و نه اعمالي که براي رضاي خداوند و در طلب او انجام شوند.
غذايي که بس مهم است که مورد توجه واقع شود همانطور که خداوند هم آن را مورد توجه قرار داده است و غرايز هر انساني حتي هر موجودي را بر طبق احتياجات او قرار داده است تا با توجه به آنها به ارضاي آنها بپردازد، آن هم از طريق مواد غذايي طبيعي، نه مواد غذايي مصنوعي که با هزاران مواد مضر و بدست انسانها ساخته ميشود مضرات بسياري براي بدن انسانها دارد که اما اکثر افراد از آنها خبر ندارند. به عنوان مثال نوشابههاي گازداري که روزانه آمار مصرف آن بالا ميرود، براي معده و همچنين دندانهاي انسان بسيار مضر است. شما ميتوانيد با يک امتحان آن را تجربه نمائيد. براي آزمايش يک دندان را داخل يک شيشه نوشابه قرار دهيد و پس از چند روز نگاه کنيد که اثري از آن دندان هست يا نه؟!!
هم چنين تحقيقات نشان دادهاست که مصرف يک شيشه نوشابه به اندازة يک قاشق برنج چاق کننده است. آيا تا به حال فکر کردهايد که چرا پنير و يا برخي از بستنيها کش ميآيد؟ زماني اين پنيرها و شيرهاي داخل بستني کش ميآيد که باکتريهايي در آن رشد کردهباشد. و هر اندازه کشش آن بيشتر باشد نشان دهندة اين است که باکتري در آن بيشتر ميباشد.
و چه بسيار بيماريهايي که از طريق اين باکتريها و ديگر مواد غذايي ناآگاهانه وارد بدن افراد ميشوند. بنابراين مفيدترين مواد غذايي را ميتوان از طريق قرآن که کلام خالق انسانهاست مشاهده نماييم. اکنون به برخي از اين مواد غذايي خلاصه وار اشاره مينمائيم.
در قرآن چهار مرتبه کلمة « شفا» بکار برده شدهاست که يکي از آنها به « عسل» اختصاص داده شدهاست خداوند در اين مورد ميفرمايد: « مختلف الوانه فيه شفاءٌ للناس» اخيراً داشمندان به اين نتيجه رسيدهاند که عسل بهترين دارو براي شستشوي معده ميباشد و عفونتها را از بين ميبرد. و هم چنين تحقيقات نشان داده که براي درمان بسياري از بيماريهاي ديگر از جمله اعصاب بسيار سودمند است. و هزاران فوايد کشف شده و کشف نشدهاي که قرآن از سالها پيش اين حقيقت را برايمان بيان نموده است. و اين يکي از اعجاز قرآن کريم است.
در همين آيات سورة مبارکة عبس بعد از دستور دادن به اينکه انسان بايد به غذايي که ميخورد دقت داشته باشد خود نعمات طبيعي افاضه شدة به انسان را براي اينکه او آنها را مورد استفاده قرار دهد برميشمرد.«إنّا صببن الماء صبّا»
خداوند در قرآن از باران به عنوان يکي از مهمترين طيبات و پاکيها نام ميبرد.
اکنون پس از سالها دانشمندان از اهميت و فوايد آب باران اطلاع يافتهاند. که برخي از آنها را به طور خلاصه بيان مينمائيم؛ آب باران از هر نوع املاح و آلودگي بدور است.
نحوة بارش آن نيز به گونهاي است که به زمين و گياه خسارتي وارد نميکند و به سرعت جذب گياه ميشود.علاوه بر اين داراي کود نيز ميباشد وقتي باران شروع به باريدن ميکند، مقداري گاز ازت در هوايي که از آن عبور کرده را در خود جذب ميکند و به صورت آبي پاک و داراي کود به سمت زمين ميآيد و البته آفت زدايي نيز ميکند. به اين صورت که هيدريد ازت با هيدرات زمين ترکيب ميشود و با به وجود آوردند اسيدهيدريک آفتهايي را که براي گياه مضر است از بين ميبرد.
«فأنبتنا فيها حبّاً» خداوند به عنوان اولين غذاي اصلي بشر به حبّ يعني همان پروتئينهاي گياهي اشاره ميکند. همان پروتئينهايي که عامل انتقال وراثت هستند و زنجيرة DNA انسان را ميسازند.
« و عنباً و قضباً» انگور داراي قندي است به نام مونوساکاريد که ساده است و خيلي سريع جذب ميشود و نيز قندي دارد که از نوع قند خون و قند شير مادر است که براي افت فشار خون و جبران کمي شير مادر مفيد است. قندي که جذب سلولهاي مغزي انسان ميشود، در حالي که نيازي به انسولين ندارد و براي درمان کم خوابي و تقويت حافظه بسيار اثر بخش است.
قند با ورود به سلولها و سوختن ايجاد انرژي ميکند. پس در درجة دوم، حائز اهميت است.
سبزيجات هم با ويتامينها و مواد معدني سرشاري که دارند مورد تذکر قرار گرفته تا انسان آن را به عنوان يکي از اصليترين تغذية خود مورد استفاده قرار دهد.
«و زيتوناً و نخلاً». خداوند در قرآن کريم از درخت زيتون به عنوان « شجره مبارکهً» نام ميبرد. درخت مبارکي که هم اکنون برگهاي آنرا به عنوان نشانة صلح و آرامش استفاده ميکنند. تحقيقات نشان دادهاست که شما هر اندازه زيتون مصرف کنيد به همان نسبت آرامش روحي بر شما حاکم ميگردد.
در سورة مبارکة « تين» آمده است: « و التين والزّيتون» خداوند به انجير و زيتون قسم ياد ميکند و قبل از بيان فوايد اين دو بيان اين مطلب نيز جالب است که مصرف انجير پيش از زيتون فوايد ديگري را دارد و اين دليل مقدم بودن نام انجير بر زيتون در اين آيه ميباشد.
دانههاي ريز انجير باعث ميشود که آب بدن جذب شده و داراي اکسيد گردو و در نتيجه تمام بدن را پاک سازي گردد. و هر نوع عفونتي را که ماية افسردگي است از معده و روده پاک ميکند و هم چنين قند موجود در آن مانع افت قند ميگردد.
و سپس سخن از زيتون ميآورد. مصرف زيتون در واقع از رسوخ آهنهايي که از طريق برخي مواد غذايي وارد عروق و روده ميگردد مانع ميشود. و هرگز باعث گرفتگي نميگردد.
کساني که روغن زيتون مصرف ميکنند در سن 90 سالگي عروقشان مانند جوان چهارده ساله است.
پس از آن خرما را بيان ميکند. خرمايي که سرشار از ويتامين D است و براي جلوگيري از پوکي استخوان مفيد است.
«و حدائق غلباً» (و باغهاي متراکم ميوه.)
« فاکههً وابّاً» فاکهه ميوههايي است که خداوند خلق کرده. هر ميوه يک خاصيت و اثري دارد. يکي از ميوهها، هويج است. اکنون تجربه نشان دادهاست که اين ميوه براي بسياري از بيماريهاي بدون درمان مفيد است.
راستي خاصيت انار چيست که خداوند در قرآن کلمة رمّان را بارها بيان کردهاست؟! بهترين روغن در عالم هستي روغن هستة انار است. مصرف انار رسيده افسردگيها را برطرف کرده و درمان بسياري از بيماريهاست.
به اين صورت که افرادي که دچار ناراحتي روحي و رواني ميگردند، آنزيمي به نام FBH در خونشان بالا ميرود. هنگام مصرف انار اين افسردگي خود به خود از بين خواهد رفت و اين آنزيم پايين ميآيد اين آزمايش را پزشکان متخصص در يک آزمايشگاه طبي انجام دادند که باعث اعجاب حضار گشت پزشکان اعتقاد داشتند که اين مسأله هرگز از نظر علمي اسکان پذير نيست. اين بيماري هرگز درماني ندارد. اما با مشاهدة اين آزمايش همگي در تعجب فروماندند، و اين يکي از شگفتهاي قرآن کريم است. که اين چنين با ظرافت تمام مواد خوراکي و مورد نياز بدن را برايمان بيان ميکند ولي ما بدون توجه از آن ميگذريم.
در صورتي که ميدانيم تنها از اين طريق ميتوانيم به سلامتي کامل دست يابيم. «متاعاً لکم و لانعامکم».
براي جلوگيري از بسياري از بيماريها ميتوانيم با مصرف اين خوراکيها و ميوههاي طبيعي، (همانگونه که گفته شد) خود را از بسياري از بيماريها نجات دهيم.
به عنوان مثال ما ميتوانيم به جاي مصرف قند و شکر که بسيار مضر است، کشمش، انجير، خرما، و در نهايت نبات را جايگزين نمائيم.
طبق تحقيقات بدست رسيده براي تقويت حافظه و تمرکز خوب است که يک ليوان آب با يک قاشق عسل و آب ليمو مخلوط کرده و روزي دو ليوان از آن ميل کنيد.
بنابراين اگر انسان غذايي را که خداوند برايش تعيين کرده استفاده کند هرگز بيمار نخواهد شد و اگر بيمار شد بايد بررسي کند که چه عوارضي از خارج وارد شدهاست.
به اميد اينکه در ماه مبارک رمضان امسال از مصنوعات طبيعي خداوند در وعدههاي غذايي خود استفاده کنيم تا جسمي سالمتر براي پرستش و عبادت آن معبود يکتا داشته باشيم.
(هويت زن مسلمان ـ دکتر نقي پورفر)
بسم الله الرحمن الرحيم. بحث از هويت زن مسلمان از نظر اسلام، نياز به تبيين مقدمات اساسي دارد که اسلام بر آن تأکيد ميکند. قبل از بحث هويت زن مسلمان بحث هويت انسان مطرح است. انسان از نظر اسلام، يک وجود مادي ملکوتي است که صلاحيت رشد و تعالي، تا قرب خدا را دارد. قربي که هيچ موجودي در اين سطح از رشد، حتي ملائکه، قرار ندارند. اين انسان اگر بخواهد، سالم رشد کند و تعالي پيدا کند و هويت ملکوتيش محفوظ بماند، در درون کانون خانواده بايد رشد کند. مسأله اساسي اول، اصالت خانواده از ديدگاه اسلام است. ما بُنِيَ بناءٌ اَحبُّ الي الله في الاسلام من النکاح، بحث تشکيل خانواده و ازدواج اساسيترين مسألهاي است که اسلام بر آن تأکيد دارد. يعني اولين نقطه فرق اسلام با مکتبهاي ديگر در همين جاست. از نظر اسلام هيچ رشد و تعالي براي انسان صورت نميگيرد، مگر اينکه هويت خانوادگي داشته باشد. هويت خانوادگي اساسيترين مسألهاي است که اسلام در اجتماع تأکيد ميکند. به عبارت ديگر سلامت جامعه از نظر اسلام مساوي است، با سلامت مجموع خانوادههاي درون جامعه. و از جهتي ديگر، اساساً کوچکترين عنصر اجتماعي را اسلام خانواده ميداند نه فرد. به همين جهت تأکيد دارد تمام انسانها بايد در درون خانواده تعريف شوند. هيچ انساني بيرون از خانواده معناي صحيح ندارد. به همين جهت از نظر اسلام يتيمخانه و سالمندان معنا ندارد. اينها پديدههاي غربي هستند که به جامعۀ اسلامي نفوذ کردند. خوب زمانهايي که بحث کنيز و غلام مطرح بود، براي اينکه هويت سالم و رو به رشدي داشته باشند، اسلام تأکيد ميکرد، اينها بايد در درون خانواده حضور انساني داشته باشند. بايد منتسب به خانواده تعريف شوند، مثلاً عبدالعلي مولا آل سام، يعني فرد منتسب به خاندان آل سام است. مولا هم که گفته ميشد يعني سابقه اصيلي را داشته اما آمده در خانوادۀ يک مسلمان تعريف شده و رشد انسانياش را در درون خانواده طي کرده. انسان بدون خانواده، انسان بيهويت و خطرناکي از کار در ميآيد.
يکي از معجزات اسلام همين معنا بود که کنيزان و غلامان را داخل خانوادههاي مسلمان کرد و به تدبير الهي و اينها هويت انساني خود را باز يافتند. صدمات شخصيتي که در اثر مسأله اسارت و کنيزي و غلامي بر آنها وارد ميشد، با اين معنا که آنها عضو يک خانواده مسلمان هستند، تعريف ميشد. از همان غذايي که فرد به خانم و بچههايش ميخوراند، از همان موظف بود که به کنيزان و غلامان خود بدهد. همان پوشاک و امکاناتي که براي عزيزانش تدارک ميديد، اسلام مکلف کرده بود که فرد مسلمان براي کنيزان و غلامان همينطور رفتار کند. در تاريخ اسلام ميبينيم، فقهاي بزرگي، از همين اسراي سابق پيدا شدند. يعني هويت انساني پيدا کردند و اسلام را با دل و جان پذيرفتند و بعد در اين مسير رشد کردند. وقتي هم که شخصيت انسانيشان از حداقل مورد انتظار دين شکل گرفت، قرآن تذکر ميدهد، زمينههاي آزادي اينها را فراهم کنيد. فکاتبوهم ان علمتم فيهم خيرا ميبينيد. شخصيت اوليهاش براساس ارزشها شکل گرفت، حالا زمينۀ آزادياش را فراهم کنيد واتوهم من مال ا.. الذي اتيکم ميگويد سرمايه هم به او بده. مثل فرزند خودت. سرمايه در اختيارش بگذار، تا بتواند کمکم زمينه آزادي خودش را فراهم کند و خود يک خانوادۀ مستقلي را ايجاد کند. بعضاً هم همينها در درون اين خانوادههاي سالم، اين تعريف اسلام است. در مقابل آن تعريف به جهت اينکه آنها براي خانواده اصالت قائل نيستند، بنياد خانواده را در معرض تهديد و خطر قرار دادند اين پديده شبيهسازي که شکل گرفته، پديدۀ شبيهسازي يک مشکلات رواني و هويتي دارد و يک مشکلات بيولوژيک و زيستي دارد. حالا در بحث بيولوژيک و زيستي من وارد نميشوم. اما در بحث رواني و هويتياش ميخواهم تذکر دهم. نقد اساسي اسلام بر اين شبيهسازي از همين جاست. در شبيهسازي عنصر پدر حذف ميشود، پدري در کار نيست. از سلول مادر ميگيرند، در رحم ميگذارند، بچه به وجود ميآيد، بدون پدر. از نظر اسلام شخصيت سالم کودک، در گرو حضور پدر و مادر است، سايۀ پدر و مادر بر شخصيت فرزند است. فرزند بيپدر، فرزندي که اساساً پدري، برايش تعريف نشده، دچار بحران شخصيت و هويت ميشود. پدر و مادر دو رکن اساسي خانوادهاند. شخصيت رواني بچه اتکا دارد به مديريت پدر و مادر نميشود اين دو عنصر را از زندگي فرزند حذف کرد. حتي آنهايي که يتيم ميشوند در دوران کودکي، سايه و هالهاي از شخصيت پدر و مادر که از دنيا رفتند، بر وجودشان سايه افکن است. بخشي از آن نياز رواني، با همين احساس که پدر و مادر دارد ارضا ميشود. ولو الآن از دست داده. البته اين سايه نياز به تکريم دارد که جامعه، يتيمان را سرپرستي کند و در تداوم آن سايۀ رواني، حضور فيزيکي و فعلي هم پيدا کند. به هر حال احساس هويت ميکند، چرا اسلام به شدت با فحشا و منکرات مبارزه ميکند؟ چون با آن هويت خانوادگي تهديد ميشود، زني که خداي نکرده از راه آلوگي فرزند به دنيا ميآورد انسان بيهويتي را تحويل جامعه ميدهد، چون پدر نميشناسد، اين صدمات شخصيتي سنگيني بر وجود اين کودک وارد ميکند، اين که اسلام به شدت با اين پديده مبارزه ميکند. همه بر ميگردد به اينکه اصالت خانوادۀ مسأله اساسي است در اسلام. پس با اين بستر بايد به هويت زن و مرد مسلمان توجه کنيم . بدون بسترسازي براي رشد سالم که با تشکيل خانوادۀ شکل ميگيرد. بدون شکلگيري امر تأهل، از سلامت انسانها نميشود صحبت کرد. بستر اساسي تعالي ساده و معنوي انسانها در گروه تأهل است به خاطر اهميت خانواده تا آنجايي اسلام پيش رفته که، حتي ازداوجهاي مکرر در اسلام نوعي فحشا تلقي ميشود. بين زرتشتيان ممکن است خواهر با برادر ازدواج کند، پسر با مادر ازدواج کند. اسلام آن را هم تأييد ميکند از جهت حضور اجتماعي.
فردي با امام جعفر صادق(ع) همراه بود، نگاه کرد ديد غلامش اطرافش نيست. قدري اوقاتش تلخ شد. غلام بعد از مدتي پيدايش شد، اين مرد برگشت و تعبير رکيکي را نسبت به مادر اين غلام گفت، امام سخت غضب کردند. اين صحابي تا غضب امام را ديد، دست و پايش لرزيد، گفت: يابن رسول ا.. من دروغ نگفتم. اين با مادرش ازدواج کرده. حضرت با عصبانيت فرمودند: اَماتَ اَلم اَنَّ لِكُلِّ قوم نکاح، تو هنوز اين را نفهميدي، هر جامه يک نکاح دارد. اسلام براي حفظ هويت انساني آن نکاح را قبول دارد. گرچه از نظر اسلامي يک نوع فحشا محسوب ميشود. تأکيد دارد بر اينکه انسان بدون خانواده معنا ندارد. حالا اينها روي جهالت، چنين خانوادهاي را تشکيل دادن. اين اهميت خانواده را نشان ميدهد. معنايي که در جامعه سست شده است. حتي قرآن آيه بسيج ازداوج را مطرح ميکند و تحقق آن را بر امت اسلام تکليف ميشمرد. و أنکحوا الايمي منکم و الصالحين من عبادکم و امائکم. ميفرمايد تمام مجردها را سامان دهيد. حتي ميفرمايد اگر کنيز و غلام هم در منزل داريد، آنها هم بايد متأهل باشند. يعني ميفرمايد مجرد در سن ازدواج ممنوع است در امت اسلام باشد. ممنوع است در حالت مجرد به سر ببرد. اين منشأ فساد است. تباهي است هم براي خودش، هم براي جامعه. اين دستور الهي است. همه بايد بسيج شوند، زباناً، بسيج فرهنگي تعيين کنند. بسيج آموزش، مشاوره، بذل مال بايد اقدامات جدي صورت بگيرد. سلامت جامعه به سلامت خانوادههاست. ميفرمايد کانون امنيت خانواده با زنان تعريف ميشود نه با مردان. آيه ازدواج آيه عجيبي است. درک عقلاني ما معمولاً اين است که در ازدواج يک تعامل دو طرفه شکل ميگيرد که زن و مرد از يکديگر آرامش رواني ميگيرند. اما خداي عالم ميفرمايد: « و من آياته أن خَلَقَ لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا اليها». فقط کانون امنيت خانواده زنان هستند. مردان در آغوش زنان امنيت پيدا ميکنند. فرزندان در آغوش مادران امنيت پيدا ميکنند. لتسکنوا اليها يعني زن را در محور امنيت بخشي است. مرد با روي آوردن به اين محور امنيت، امنيت پيدا ميکند. يعني سلامت خانوادهها با سلامت حضور زن در خانواده تعريف ميشود. در دو شأن همسري و مادري. اگر ميبينيم آسيبهاي اجتماعي جديد در جامعه، وجود دارد، اول بايد اين کانون را درست کنيم. يعني اختلال در اينجا رخ داده. امر همسري سلامتش را از دست داده و امر مادري هم همچنين. اگر قرآن را بخواهيم به فارسي روان مطرح کنيم، در مورد زن و مرد تعريف قرآن اين است. زن پناه مرد يعني شوهر و فرزندان در خانه هست. و مرد پناه زن و فرزندان در جامعه. آيۀ الرجال قوامون ميگويد مرد پناه زن و فرزندان در جامعه است. اما بر عکس آن در داخل خانه اين زن است که پناهگاه فرزندان و شوهر است. اين پناهگاه بايد سلامتش تضمين شود. شأن همسري و مادري يک شأن ملکوتي است. تضمين امنيت رواني همسر و فرزندان است. و تضمين امنيت جامعۀ بشري هويت سالم خانوادگي با هويت سالم زن معنا پيدا ميکند. پايگاه اساسي زن منزل است با اين دو شأن که از نظر اسلام دو تا شغل هم هست. شغل همسري و مادري و متأسفانه حضور زن در خانواده به عنوان شأن همسري و مادري شغل محسوب نميشود، بيکاري است. اين اهانت به زنان است. اين ريشهکن کردن و حذف سلامت خانواده و اساس خانواده است. اولين هويت زن از نظر اسلام با تأهل و رسالت همسري و مادرياش تعريف ميشود. بالاترين افتخار جامعه اسلامي از آن زنان است. با اين دو شأن، خانمي آمد خدمت امام جعفر صادق(ع)، مطرح کردند اني امراۀ مُتِبَطِّلَه. يابن رسول ا... من زن متبطِّله هستم. حضرت فرمود: تَبَطُّله؟ خوب ميداند حضرت تبطلت يعني چه، متبطله يعني زني که مجرد است و نياز به همسر ندارد. من راه راهبهها را دارم طي ميکنم. حضرت خواست خود خانم جواب دهد. بله من احتياجي به همسر ندارم و مستقلم. حضرت فرمود اگر در اين تَبَطُّل فضيلتي بود قبل از شما حضرت زهرا(س) به اين صفت متصف ميشد. تجرد ارزش نيست. اين تأهل است که ارزش انساني و اساسي دارد. ديدگاه اسلام اين است. دغدغه اسلامي آن قدر زياد است که اشاره شد که ميگويد خدمتکار منزلت هم بايد متأهل باشد. اين تأکيد، معنايش اين است است که تکليف اجتماعي مؤمنين و مؤمنات دارند. حکومت اسلامي تکليف دارد امر تأهل را تسهيل کند. همکاري امت و دولت بايد اين بستر را فراهم کند. والا نميشود از سلامت خانواده و زن صحبت کرد. حرفهاي بيپايه است اگر بخواهيم بدون تأهل اين مسائل را مطرح کنيم. پس حضور اجتماعي زنان از نظر اسلام شغل دوم حساب ميشود نه شغل اول. کساني که فعاليت اجتماعي زنان را شغل اول تعريف ميکنند، با حذف خانواده دارند اين مسأله را نگاه ميکنند. الا اينکه شغل همسري و مادري براي خانمهي ما عزت و کرامت ندارد، چرا؟ اين را بايد تجزيه و تحليل کرد. اگر ما به وظايف فقهي ـ حقوقي زنان در جامعه توجه کنيم و به وظايف فقهي ـ حقوقي مردان در خانواده، با پديدۀ عجيبي مواجه ميشويم که اين هم معجزۀ قانونگذاري اسلام است. خانمها چهار وظيفه واجب شرعي بيشتر ندارند. الباقي وظايف اخلاقي است که دارند انجام ميدهند. حق همسري را خانم بايد ادا کند، اموال و امکانات همسر را حفظ کند، به حراج ندهد. چهار تا وظيفه بيشتر ندارد. الصالحات قانتات، قانتات به دو وظيفه اشاره ميکند، حافظات للغيب بما حَفِظَ الله حافظات هم دو تا وظيفه را اشاره ميکند. ميشود چهار تا. حفظ شخصيت شوهر و اسرار زندگي در آشکار و پنهان و حفظ امکانات زندگي. حتي مادري را خداي عالم وظيفۀ فقهي زنان تعريف نکرده. خدا وقتي با مردها حرف ميزند، ميگويد اين خانم چهار وظيفه فقهي بيشتر ندارد حواست را جمع کن، وظيفۀ مادري، تأمين امنيت خانواده، غذا پختن، لباس شستن، اين مسائل هم اخلاقي است. به مرد ميگويد حواست را جمع کن هفتاد –هشتاد درصد وظايف خانم واجبش نيست، ميتواند انجام ندهد. از طرف ديگر مردها را متوجه شأن اخلاقي حضور خانوادگي زنان ميکند که هميشه مردان مديون زنان باشند. شرمنده زنانشان باشند. خداي عالم ميگويد، اين زن دائماً دارد به شما احسان ميکند. از اين طرف مرد را شرمندۀ زنان قرار ميدهد، از آن طرف به زنان ميگويد زنان، شخصيت شما بالاتر از اين است که که در حد فقهي ـ حقوقي مسائل خانواده را نگاه کنيد. شما شخصيت ملکوتي داريد، انساني به مسأله نگاه کنيد. اخلاقي نگاه کنيد. به همين جهت آمده که اساساً «والوالدت يُرضعن اولدهن حولين کاملين». ميگويد اصلاً عجيب است به مادر بگوئيد، مادر بچهات را شير بده، به شوهر ميگويد، ميتواند شير ندهد، وظيفۀ فقهياش نيست. حتي به مادر بخواهي بگويي، مادر بچهات را بگير شير بده، عيب است، اهانت به خانمهاست. خود مادر تکليفش را ميداند، لازم نيست کسي ديگر به او بگويد. يعني وقتي با مردها حرف ميزند، شأن فقهي خانمها را به رخ مردها ميکشد که اينها تا اين حد وظيفه دارند. بيشتر اگر انجام بدهند اخلاقي است، بزرگواري است. دارند احسان ميکنند، احسان هم چي ميخواهد، هل جزاء الاحسان إلّا الاحسان به مرد ميگويد، احسان کرد، جوابش را بده مروت نشان بده، مروت از مردها سزاوارتر است تا زنان. تو مرد خانهاي. اين اثرش چيست؟ دو تا اثر براي مردها دارد. يکي در کلام و دوم برخورد رواني دائماً شرمندۀ خانمش و بدين ترتيب است که زن احساس عزت و کرامت ميکند. از نظر اقتصادي هم بايد رضايت قلبي زن را به دست آورد. و اين غير از نفقه است. اين دو معنا اختلال پيدا کرده. زنان در خانه احساس عزت نميکنند، ميروند تا کارمند اداره شوند. يک حقوق ماهيانه به دست آورند تا احساس هويت کنند.
تا بتواند آن رسالت کانون امنتي خانواده بودن را به نحو احسن ايفا کند. اين تعبير اسلام را که ميگويد الرجال قوامون علي النساء اين تشبيه استعاري است. زندگي را به يک خيمه تشبيه کرده. خانم و بچه بدون هيچ دغدغهاي امنيتي دارد، امنيت را مرد بايد ايجاد کند. نه مشکل اقتصادي که فکرش بخواهد مشغول باشد. فکر زن بايد از اينها آزاد باشد تا رسالت تربيتي انسانها را انجام دهد.
الرجال قوامون ايستاده دارد پاسداري و حفاظت ميکند. خانم بدون دغدغه امنيتي و اقتصادي بايد در داخل خانواده به رسالت تربيتي و امنيت بخشياش توجه کند. اين بالاترين شغل الهي است. شغل انسانسازي است. بالاترين عزت و کرامت عالم را اين شأن دارد. به مردان هم در سوره مبارکه نساء ميفرمايد: و اذا حُييّتُم بتحيَّۀ فَحَيّوا بِاَحسَن منها و أوْ رُدّوها. اگر کسي به شما يک هديهاي تحيت کرد زباني يا عملي جوابش را بهتر بدهيد. فحيوا باحسن منها. اگر احسن نميتواني او رُدّوها، لااقل مساوي جوابش را بده. خدا همه چيز را به حساب ميکشد. ان ا.. علي کل شئ حسيبا همه اينها حساب کتاب دارد و خدا به حساب ميکشد. اگر 70% ـ 80% کارهاي خانمها در خانه اخلاقي است مرد بايد پاسخش را بدهد. اگر جيب مرد خالي است با زبان و اخلاق اين کار را انجام دهد. از نظر اقتصادي هم مرد بايد پاسخ زحمات مستحب زن را از نظر اقتصادي بدهد. اشتغال شغل سوم زنان است. شغل اول و دومشان همسري و مادري است که با تأهل زن بايد از دغدغۀ اقتصادي خارج شود. صاحب ثروت شود. فعاليت اجتماعي براي ابراز هويت انسانيشان در جامعه است نه براي کب اقتصاد. نه براي تأمين نيازهاي اقتصاديشان. حالا خانم در جامعه رسالت انساني الهياش را ميخواهد ايفا کند. اولين حوزهاي که خانمها بايد خودکفايي ايجاد کنند، حوزۀ مخصوص خودشان است. آموزش و بهداشت. عاليترين مراتب اين دو شأن، زنان ما باديد خودکفا شوند. مسائل خاص خودشان را در اين دو حوزه عهدهدار شوند. اين شأن عاطفي رواني که خداي عالم در خانمها گذاشته ابراز تعليم و تربيت است و انسانها، در آيهاي که در مورد زنان است ميفرمايند که اين دستورات را به زنان براي تجليگاه اين دو اعظم الهي شوند «إن الله کان لطيفاً خبيرا» لطافت و خبرگي الهي. اين قابليت در زنان براي تجليگاه اين دو اسم شدن بيش از مردان است. چون شأن اساسي تربيتي ـ اخلاقي و رشد انسانها را بر عهده دارند. زنان مربي انسانها هستند. پس شغلهاي اجتماعي هم عمدتاً بايد در اين راستا مورد تأکيد واقع شوند. بحث استعداد يک مسأله است. بحث پاسخ به نيازها مسأله اساسيتري است. معلمي بالاترين شغل است. رشتههاي علوم تربيتي بالاترين شغل است. جايگاه شغلي زنان با پنج ويژگي زنان بايد تناسب داشته باشد. دو تا ويژگي زنان در جسمشان دارند سه تا ويژگي رواني دارند. اين جايگاه شغلي را جهت ميدهد. يک از حيث جسمي، خوب ظرافت جسمي دارند. و جذابيت و زيبايي دارند. اين دو فاکتور، در جايگاه شغلي اثر ميگذارد. کار خشن کار خانمها نيست. با فيزيکش جور در نميآيد. کارهاي نظامي و خشن مال مردان است نه مال زنان. اين ظلم به زنان است. اميرالمؤمنين ميفرمايد: المراۀ ريحانۀ ليست بِقَهرَمانه. زن به کار زد و خورد و اين مسائل نميآيد. هويت انساني با تأهل معنا پيدا ميکند هم براي پسران و هم براي دختران. والا بحران روحي ـ رواني ميآورد. در بستر تجرد هيچ بذري رشد نميکند. چرا گفتند دو رکعت نماز متأهل بالاتر از 70 رکعت مجرد است. چرا؟ اصلاً ميگويند مجرد تعادل رواني ندارد. در سن ازدواج و بلوغ، نميتواند تعادل داشته باشد. شهيد مطهري ميفرمايند: آنها که در عرفان رشد کرده و به مقامات عالي رسيدند ولي مجرد بودند، يک مثال از استاد خودشان ميزنند يکي با کمال رشد به ظاهر معنوي که کرده بود گاهي يک حرکات بچهگانه ازش سر ميزد. شهيد مطهري ميگويد تفسير من آيت است که اين شخصيتش که لق ميزند چون متأهل نبوده. يک نقص پيدا ميکند و با هيچ برنامه ديگري اصلاح نميشود. يعني يک قوام شخصيتي ازدواج در اين است که از هيچ راه حاصل نميشود. از نظر اسلام تقوي مثلثي است. مثلت تقوي کسي شکل گرفته و کامل است که اين سه را داشته باشد. يک تقوي را که خدا خودش داده. تقوي فطري. فالهمها فجورها و تقوئها. تقواي خدادادي که نبايد صدمه بخورد. يک تقواي ديني و يک تقواي ازدواج. چون تقواي فطري را خدا به همه داده، روايت آنرا حساب نميکند. ميماند دو تقوي، وزن اين دو تا تقوي نسبت به هم چقدر است؟ فرمودند نصف تقوي مال ازدواج است. نصف تقوي مال برنامههاي عبادي ديگر. الله اکبر. «من تزوَّج فقد اَحَرَز نصف دينهِ فليَتَّقِ الله في النصف الباقي». ميگويد نصف تقوي با ازدواج سالم درست ميشود يک مجرد هرگز نميتواند تقوي کامل پيدا کند. بحث حضرت مريم. حضرت عيسي(ع)، حضرت يحيي(ع) جداست. آنها مسائل خاص بودند. آنها الگو نيستند. لا رهبانيۀ في الاسلام. آنها غرضهاي بالغۀ الهي داشته که به همين جهت مورد بحث نيست. والآ خداود ميفرمايد که انبياء همه متأهل بودند. و جعلنا لهم ازواجاً و ذريۀ. همه خانم بچه داشتند. اينها الگو هستند. همچنان که پيامبر و 14 معصوم چنينند. پس بايد توجه کنيم فعاليت اجتماعي زنان نبايد تخريب جايگاه خانوادگي کند. والا اين شغل فسادآور است. اين سلامتي ندارد ولو از نظر اجتماعي بگوئيم اين زن موفق است. اسلام ميگويد، توسعه همه جانبه. بعد مادي و معنوي را هم بايد بدانيم. سود و زيان را در قلمرو دنيا و آخرت با هم ببينيم تا محاسبه کنيم ضرر کرديم يا سود کرديم. در روانشناسي شخصيت، انسان با شغلش تبادل تأثير و تأثّر دارد. حتي اثر روحي و رواني روي انسان دارد. شغلهاي خشن فرد را با صلابتتر و زمختتر ميکند. زن آن لطافتش را از دست ميدهد. اسلام ميگويد شغل اول همسري شغل دوم مادري اين شغل سوم. شغل سوم وقتي شد بايد تقسيم ساعت باشد. ميزان حضور ميشود يک سوم. از نظر خانوادگي، شغل همسري و مادري بايد پشتوانه اقتصادي خانم را تضمين بکند. براي در آمد وارد جامعه نشود. ساعت کاري خانم بايد شود يک سوم. اگر در تربيت معلم آقا 30 ساعت وقت ميگذارد خانم بايد 10 ساعت وقت بگذارد. 20 ساعتش براي شغل همسري و مادرشاش است. سيستم مديريت زنان در اجتماع بايد تغيير کند چون رسالت همسري و مادري دارند. تحقيق علمي کردند خانم متأهل که فرزند ندارد بيش از 50 ساعت در هفته کار ميکند. ساعت کار آقايان استخدام رسمي مثلاً 40 ساعت است حداکثر 48 ساعت براي کارگران بگيريم. خانمي که فقط همسر دارد، هنوز مادر نشده بيش از 50 ساعت کار مفيد در خانه ميکند. بعد گفتند صاحب اولاد که ميشود، ساعت کارش به 70 ساعت در هفته ميرسد. اگر ما زنان را تکريم کرديم بگوئيم اين شغل همسري و مادري شماست. صاحب در آمديد. علاوه بر نفقه که بايد آنرا تأمين کنيم که ديگر به اين راحتي خانمها وارد اداره نميشوند. زن اگر بداند در شغل همسري و مادري صاحب درآمد است، حتي گاهي احساس ميکند ديگه وقت فعاليت اجتماعي ندارد. چون خانواده خودش يک اجتماعي کوچک اساسي است. يک تعادل بين فعاليت خانوادگي و اجتماعي زنان بايد ايجاد شود. آموزش و پرورش بايد سه برابر مردان زنان را استخدام کند. چون ساعت کارشان ميشود يک سوم. در بهداشت و درمان حداقل بايد سه برابر پزشک زنان داشته باشيم سه برابر پرستار و . . . کلي خانمهاي ليسانسه تحصيل کرده که الان در خانه نشستهاند و شغل ندارند، شاغل ميشوند.
وقتي 70% دانشجويان ما خانم است، يعني در مقابل 30% دانشجوي مرد داريم، يعني در امر تأهل و ازدواج 40% خانمهاي تحصيل کردۀ ما شوهر مناسب ندارند. فاجعۀ وحشتناکي است. حالا اين 40% حاضر ميشوند با آقايون کمتر از خودشان از نظر تحصيلات ازدواج کنند؟ خوب ازدواج نميکنند. يعني بالارفتن تحصيلات خانمها مساوي است با گسترش فحشا و منکرات. زنان دو ويژگي در جسمشان دارند. ظرافت و زيبايي، زيبايي هم ميگويد زن در حوزۀ سازماندهي شغلي نبايد در محور ارتباطي مردان قرار بگيرد. اين جذابيت و زيبايي زن ميگويد بايد حريم اين شخصيت زن در سازماندهي شغلي حفظ شود. سه ويژگي رواني هم دارد. تخيل قوي، عاطفۀ سرشار، حساسيت روحي شديد. اينها جاذبه شغلياش را تشخّص ميدهد. حساسيت روحي شديد: صحنههاي تشنج آفريني، خشونت، به شخصيت زنان آسيب ميزند. به همين جهت زن را براي جبهه و جنگ قرار ندادند. اسلام ميگويد خانم تخليش قوي است، حساسيت روحياش شديد است. محيطهاي تشنج آفرين خشن، به شأن مادري و همسري آسيب ميزند. يعني شغل سوم که اجتماعي است بايد در طول اين شغل تعريف شود اگر اين شغل اينها را تهديد کرد سالم نيست. شغل نظاميگري، شغلهاي خشن، شغلهايي که ارتباطات گسترده با نامحرم دارد جاي زنان نيست. اين است که حضرت فاطمه زهرا(س) امام نميشود. غير از اميرمؤمنان از همه ائمه مقامش بالاتر است. اما امامت و پيغمبري شغل است. اين لزوماً درجه و مقامش را نشان نميدهد. بله شغل معصومين است. برتري مقام به مقام والايي است. ميزان ولايت الهي، مقام ولايي حضرت فاطمه زهرا(س) از يازده امام بالاتر است. اما شغل امامت ندارد. امامت براي مردان است. شغل مردان است. يعني برتري مقام لزوماً نميآورد نسبت به زن معصومه، حضرت مريم عذرا از نظر قرآن، مقامش از زکرياي نبي بالاتر است. چون يک مقام قربي را طي کرده که زکرياي نبي خبر ندارد. اصلاً زکريا متحير ميشود، خدايا دختر معصومه 8 ـ 7 ساله ميشود از من پيرمرد پيغمبر جلو بزند. زماني که با شخصيت حضرت مريم روبرو ميشود و آن رزق آسماني از غيب ميآيد و زکرياي نبي خبر ندارد هنوز حضرت مريم به سن بلوغ نرسيده بود. پس آني که ارزش ملکوتي دارد نه به نبوت است نه به امامت اينها شغل است. چرا شغل مردانه قرار داده شده چون در محور مرجعيت و ارتباطات وسيع با نامحرمان قرار ميگيرد. جاي زن اينجا نيست. آسيب ميخورد و آسيب ميزند. ولو حضرت فاطمه زهرا(س) باشد. ميگويد مگر حضرت فاطمه نيامد با مردها درگير شد. عزيز من کي؟ وقتي مرداني در کار نبود در سقيفه وارد صحنۀ مردان شد لذا به شدت مشغول تربيت جامعه زنان بود. فرصت نداشت. زينب کبري(س) هم همينطور. زينب کبري را ما کي در برخورد سنگين با مردان ميبينيم. در سن 56 سالگي در کربلا 56 ساله است قبل از آن ديده نشده در ميان محيط مردان ظاهر شود. چون اصلاً وقت ندارد. به شدت زنان جامعه به او احتياج دارند. در رشد و تربيت زنان به شدت فعال است. اصلاً فرصت ندارد.
عاطفۀ سرشار نقش تربيتي عظيمي دارد. خدا اگر تربيت بچهها را بعد از تولد به دست مردان ميداد هيچ کس به سن بلوغ نميرسيد. مردان ظرفيت ندارند. معجزۀ خلقت است. زنان رحمة للعالمين هستند. به همين جهت ميگويد الجنۀ تحت اقدام الامهات. اينها تعارف نيست. حتي گاهي خاندان پيامبر هم اين مسأله را جدي نگرفتند. جاندان عمران، خانم عمران نبي، هنوز به شأن خودش واقف نيست. به شأن زن بودنش آنجور که بايد واقف باشد نيست. از خدا خواسته خدايا فرزند پسري به من بده که خدمت دينت را بکند. تصورش اين است که کسي که ميخواهد وقف دين باشد حتماً بايد پسر باشد. دختر نميتواند وقف دين باشد. رب اني نذرت لک ما في بطني محورا. فرزند به دنيا ميآيد دختر است. رب اني ولدتها انثا. خدايا من دختر به دنيا آوردم. مگر نيتم خالص نبود. پس چرا دختر به من دادي. اين نيتي که من داشتم را نميتواند به درستي تأمين کند. حتي ميبيني در خاندان نبوت خانم درک درستي از شأن خودش ندارد. خدا ميفرمايد والله اعلم با وضعت و ليس الذکر کالانثي. مادر اشتباه کردي. پسر که مثل دختر نميشود. در اخلاق، تربيت و دينسازي. جامعه، کاري که دختر ميکند کي پسر ميتواند بکند؟ تتقبّلها ربّها بقبولٍ حسن و انبتها نباتاً حسنا. مادر به نحو احسن نيتت مستجاب شده اما شما مصداق اشتباه کردي. با دختر اين معناي عجيب محقق ميشود. در شکلگيري نطفه پدر سهيم است. نه ماه حکومت مطلقه از آن مادر است. به دنيا ميآيد وابستگي شديدش هم که روشن است. شخصيت مادر به بچه منتقل ميشود. مرد اگر بخواهد در اين بچه اثر بگذارد بايد بواسطه خانم باشد. رشد معنوياش را بسترسازي کند تا بواسطه مادر بتواند اين بچه اثر بگذارد. يکه تاز اين صحنه مادر است. از دو تا 7 سالگي باز هم وابستگي شديد مال مادر است. هم دين ميگويد هم علم که اساس شخصيت بچه 7 سال اولش شکل ميگيرد. تازه 7 سال دوم هم همينطور است. باز هم وابستگي به مادر تا سن بلوغ است. حتي پسرهايمان به مادر بيشتر وابستهاند. پس سرونوشت عالم را زنان تعيين ميکنند. چه بد چه خوب. نقش قاطع دارند. حالا بحث از حضرت فاطمه زهرا(س) شد. خوب مادر ائمه هم مقام عظيم الشاني داشتند. اصلاً مادر معصوم شدن مقام ملکوتي دارد. هر کس اين لياقت را ندارد. خودش بايد شخصيت برجسته باشد. مادر امام جعفر صادق(ع) جمع و جور شد. سرش را انداخت پائين. با ادب و احترام از مادربزرگ ياد کرد. اين يعني آقا امام جعفر صادق(ع) شاگرد مکتب حضرت فاطمه زهرا(س) هستند. نه تنها خود ائمه محصول وجود حضرت فاطمهاند. مادران ائمه هم در مکتب حضرت فاطمه پرورده شدند. سند داريم. يکي در مورد مادر امام سجاد(ع) سند داريم يکي در مورد مادر امام زمان(عج). هر دو نقل کردند قبل از ازدواجشان با امام تحت تربيت حضرت فاطمه(س) بودند. با اينکه اين دو سابقه غير مسلماني داشتند ديدند با اسلام آشنا هستند . اسير جنگياند اما مسلمانند. تعجب کردند سؤال کردند شما اسلام را از کجا ياد گرفتي؟ در مورد حضرت نرجس خاتون داريم. فرمودند حضرت فاطمه زهرا(س) در خواب با ما تماس گرفت. فرمود شما عروس آينده من هستيد. فرزند امام از شما بوجود ميآيد آمدم شما را تحت تربيت خودم بگيرم حضرت فاطمه فعال است. در رشد جامعه و شيعه. سوره مبارکه تکاثر پيامش همين است که اين حضرت فاطمه زهرا(س) است که جلوي دشمنان دين را گرفته است.
سورۀ کوثر از ملکوت حضرت فاطمه خبر ميدهد. چون ميگويد بسم الله الرحمن الرحيم. انا اعطيناک الکوثر. خيلي عجيب است. ما يک بيان اعطا داريم. اعطينا براي هيچ پيغمبري به کار نرفته جز پيامبر اسلام. در مورد پيامبران ميگويد آتينا. اعطينا يعني دو دستي تقديم کردن. خدا ميگويد ما دو دستي با احترام اين عطيه عظيم را به شما پيامبر تقديم کرديم. از مقام عظمتمان داريم اين را ميدهيم. اينکه امام باقر(ع) ميفرمايد: از نور عظمت خدا حضرت فاطمه خلق شد سندش اينجاست. اعطينا ميگويد: اعطيتُ نميگويد. نا يعني از مقام عظمت. يعني تجلي عظمت ماست در عالم اين وجود اين عطيه. اينکه يکي از اسامي حضرت فاطمه عطيه است از اينجا گرفته شده. اين عطيه عظيمۀ ما دو تا خاصيت عظيمه دارد. در جهت دين کوثر منبع خير عظيم براي همه جامعه بشري، مومنين و مؤمنات است. چه معصوم چه غير معصوم. چه پيغمبر چه امام ديگران. اين عطيه مگر چيست که يک عبارت و شغل مخصوص از او ميخواهد. چون فصل لربک وانحر يک شغل مخصوصي است که خدا از پيامبر به خاطر اين نعمت عظيمه دارد. در مقابل هيچ نعمتي به پيامبر خدا انتظار از او نداشته است. به خاطر اين عطيه عظيمه که خداي تفضّل فرموده: خدايا مگر اين عطيه چه خاصيتي دارد؟ چه جايگاهي دارد که شما انتظار ويژه از پيامبر دارد. ميگويد ان شانئک هو الابتر. اين عطيه سد راه دشمنان شده. دشمنان را ابتر کرده با دادن اين عطيه فاتحۀ دشمنان خوانده شد. و السلام. ابتر نه اينکه مقطوع النسل. چون اولين مصداق ابتر پدر عمروعاص است که يازده تا فرزند ناخلف داشت پيامبر از دنيا رفت حضرت فاطمه از دنيا رفت اميرمؤمنان شهيد شد، اما اين ناخلفها هنوز زندهاند. اصلاً معني مقطوع النسل غلط است. اينهمه دشمنان زن و بچه دارند. نسل دارند. کي مقطوع شد. ابتر يعني چه همان معني که در بسم الله هست کل امرٍ ذي بال لم بُبدَاء بسم الله فهو ابتر. ابتر يعني به مقصد و هدف نميرسد. به نتيجه نميرسد. دشمنان تلاش و فعاليت ميکنند. اهداف خطرناک دارند. به نتيجه نميرسند. باعث به نتيجه نرسيدن اينها کيست؟ ميگويد: حضرت فاطمه زهرا(س) الله اکبر! از طرفي معيارهاي ديني به ما ميگويد جلو دشمنان را بگيرند. يعني اثر وجودي امام زمان و امت مؤمن در رکاب امام زمان که براي حفظ دين و دفع دشمنان تلاش ميکنند همه اثر وجوديشان را خدا به حضرت فاطمه زهرا(س) ميسپارد. ميگويد محصول تلاش حضرت فاطمه است. سوره کوثر در پي اين است که بگويد دين بيمه شد. با دادن اين عطيه. تجلياش در تربيت ائمه است که پاسدار دينند. و هم در تربيت امت مؤمنه. يعني در تربيت امت مؤمنه هم حضرت فاطمه(س) سهيم است. يعني مادر مؤمنين مادر حقيقي به معناي دقيق کلمه. به اميد آنکه رسالت اين مادر الهي را درک و از آن بهرهمند گرديم.